تاملي بر وحدت دو نهاد آموزشي در ايران

تلفيق حوزه و دانشگاه؟

 

بخش «دانشگاه» هفته‌نامه شهروند امروز كليد خورد؛ آن هم درباره شخصيتي حوزوي و دانشگاهي –عميد زنجاني – و بركناري او از رياست دانشگاه تهران. آغاز اين سرفصل و همزماني آن با اين موضوع شايد اين سوال را در اذهان مطرح كند كه نسبت حوزه و دانشگاه چيست؟ و آيا پيوند اين دو نهاد رخ‌نمايي خواهد كرد؟...

ادامه نوشته

جريان‌شناسي روحانيان انقلابي در دهه 40 و 50

دوگانه‌هاي متقاطع

 

«هيچ جامعه‌اي را نمي‌توان يافت كه فاقد شكاف و يا تنها داراي يك شكاف اجتماعي باشد.»(1) اين گزاره در جامعه روحانيت ايراني كه پس از انقلاب 57 دستي بر آتش سياست زدند، بيش از پيش به كار آمد تا بر حكومت‌ورزان جديد چوب حلاجي زده شود و دسته‌بندي‌هاي آنان در شناخت «اسلام‌گرايان ايراني» به كار آيد.  اما آنچه در اين ميان نگاشته شد، پيش از آنكه بر دسته‌بندي‌هاي «روحانيت انقلابي» يا «مدافعان اسلام سياسي فقاهتي» استوار باشد، در دو منظر پرداخته شد...

ادامه نوشته

اسلام سياسي فقاهتي در گفت‌و‌گو با داود فيرحي

كالبدشكافي چهار جريان


«داود فيرحي» عضو هيات علمي و دانشيار گروه علوم سياسي دانشگاه تهران است كه تمامي پژوهش‌هايش بر «انديشه سياسي اسلامي» تمركز دارد. تسلط او بر دانش فقهي و حوزوي باعث شده است تا در پيوند ميان علوم سياسي و مباني فكري تشيع و اسلام موفق باشد. فيرحي 43 ساله، در سن 17 سالگي وارد حوزه علميه زنجان شد و دوره سطح و خارج فقه و اصول را در قم گذراند. اين استاد علوم سياسي دانشگاه تهران، تمامي مقاطع تحصيلي دانشگاهي خويش را در دانشكده علوم سياسي تهران گذرانده و رساله دكترا و كارشناسي ارشد او به «دانش، قدرت و مشروعيت در اسلام» و «انديشه سياسي شيعي در دوره قاجاريه» اختصاص يافته است. همچنين فيرحي در حال حاضر دروس «انديشه سياسي در اسلام معاصر»، «فقه سياسي»، «بنيادگرايي و راديكاليسم اسلامي معاصر»، «نظام سياسي و دولت در اسلام»، «تاريخ تحول دولت در جهان اسلام» و «مباني انديشه سياسي در اسلام»، را تدريس مي‌كند. بدين سان، از فيرحي درباره «جريان‌شناسي اسلام فقاهتي سياسي» پرسش‌هايي را پرسيدم تا او تحليل خويش را مطرح كند و شكاف‌هاي جامعه روحانيون سياسي ايران را بگشايد و به تصوير كشد...

ادامه نوشته

روحانيون راديكال در گفت‌وگو با محمود صلواتي

خط‌شكن‌هاي انقلابي

 

«محمود صلواتي» از نزديك‌ترين افراد به «شهيد محمد منتظري» در آغاز پيروزي انقلاب بود. او در سال 51، به سربازي اجباري از سوي رژيم پهلوي اعزام شد و پس از آن همراه با مبارزان ديگري همچون «غلامحسين كرباسچي، سيد جعفر موسوي، احمد سالك و محمد جعفر سعيديان‌فر» به مبارزات مسلحانه روي آورد و به ديگر گروه‌هاي نظامي در اين راه ياري مي‌رساند كه در سال 53 از سوي دادگاه نظامي به حبس ابد محكوم شد و 7 ماه را در زندان انفرادي گذراند. صلواتي در 24 دي 57 از زندان آزاد شد و پس از انقلاب با «محمد منتظري» همراه شد تا به تاسيس «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» همت گمارند. او در سپاه پاسداران مركز تحقيقاتي راه‌اندازي كرد كه در همان مركز افرادي همچون عمادالدين باقي و اكبر گنجي به كار مشغول شدند. البته در كنار اين مسووليت، تا پايان جنگ، فرماندهي سپاه پاسداران خميني‌شهر را نيز برعهده داشت. همچنين او مدارس علميه وابسته به آيت‌الله منتظري را تا نيمه دهه 60 مديريت كرد. اگرچه قرار بر اين بود تا با او درباره جريان‌شناسي روحانيت انقلابي سخن گويم و ابتداي گفت‌وگو از اين منظر آغاز شد، اما در نهايت به نقد رفتار روحانيون انقلابي راديكال همچون «شهيد محمد منتظري» در سالهاي آغازين تاسيس «جمهوري اسلامي» پرداختم...

ادامه نوشته

صبر کن، ما هم می رویم...

 او رفت. مهرباترین بود و در دریای آشوب زده جامعه ایرانی با همه چیز خداحافظی کرد تا دیگر کوتاهی ها و ضعف ها را نبیند. مهربان بودن، شاید بزرگترین صفت احمد بورقانی بود و در تمامی محافل از او جز نیکی یادی نمی کردند و همه و همه او را دوست داشتند. اما می دانم که اگر جامعه مطبوعاتی در غم فراق او می گرید و بغض های بسیاری در این چند ساعت شکسته شده است، اما حال و هوای سهام توصیف ناشدنی است؛ حال و هوایی که خود آن را تجربه کرده ام. از دست دادن پدری مهربان، هیچگاه جبران نمی شود. فقط می توانم به سهام عزیزم بگویم، صبر کن ما هم می رویم... اندکی دیگر... خداوند روحش را غریق رحمت کناد...

برداشتي از زندگي آيت‌الله يحيي نوري

سكوت در حيات و ممات


درگذشت آيت‌الله يحيي‌ نوري در هفته گذشته با سكوت رسانه‌ها همراه بود؛ سكوتي كه نه‌تنها با مرگ او گره خورده، بلكه حيات چندده ساله اخير او نيز در اين حال و هوا بود. اما قريب به سي سال پيش اينگونه از او استقبال نشد؛ انقلاب بود و واقعه 17 شهريور در ميدان ژاله، با نامش پيوند خورده بود. همه او را باني اين رويداد قلمداد مي‌كردند؛ چه دوست، چه دشمن و چه همراهان و چه منتقدان. چرا كه در اين رويداد تاريخي تنها روحاني حاضر در اين رويداد او بود و جامعه روحانيت مبارز تهران در برابر اين راهپيمايي سكوت پيشه كرده بود و مهر تاييد بر آن نزد. البته اين قصه‌اي است كه در كوچه و بازار تاريخ انقلاب شنيده مي‌شود؛ همانطور كه هيچ‌گاه كسي از زيستن اين روحاني در سكوت پرسشي نپرسيد، از راستي اين قصه هم در افواه عموم سخني به ميان نيامد...

ادامه نوشته