استخوانی که نمی‌گذارد خاطراتم زنده شود

روایتی کودکانه

پیرمردی را می دیدم که عمامه بر سر داشت و عبا بر دوش و با محاسن سفید و صورت چروکیده به کودکان سلام می‌کرد. میوه‌هایش را می‌خرید و در بقچه می‌پیچید و بدون هیچ همراهی، آن را در کوچه پس کوچه‌ها در دست می‌گرفت و به خانه می‌آورد. در راه مستمندانی او را می‌دیدند و نه‌تنها با روی ترش‌کرده او مواجه نبودند، بلکه می‌دیدند با روی گشاده میوه‌ها را بر سکویی می‌گذارد و مهر نان و پول اندکی را به آنان می‌دهد...

ادامه نوشته

بازشناسی «احمدی‌نژادیسم» و ردّیه‌ای بر پیش‌فرض‌های گذشته

جزیره ناشناخته

 

" خودرویی را در نظر بگیرید که در جاده‌ای پر پیچ و خم در حال حرکت است. این خودرو در هر پیچ که از نظرها محو می‌شود، در پیچ بعدی به خودرویی دیگر تبدیل می‌شود. همچنین سرنشین‌های آن هم عوض می‌شود. حتی این امکان وجود دارد که راننده آن نیز در یکی از پیچ‌ها تغییر کند. "

این قیاسی درباره پدیده‌ای به نام «احمدی‌نژاد» یا مکتب «احمدی‌نژادیسم» است که می‌توان سیر تطور آن را مرور کرد تا سیمای نظری و عملی آن در ذهن ترسیم شود. «خودرو» نوع رفتار و عقاید اعضای این جریان است و سرنشین‌های آن، حلقه اصلی فعالانش و راننده هم فعلا «محمود احمدی‌نژاد» که البته در حال حاضر با پررنگ شدن نقش «اسفندیار رحیم‌مشایی» در این مکتب جدیدالتاسیس، بوی تغییر «راننده» هم به مشام می‌رسد. البته این مکتب یا حلقه فقط سیاسی نیست؛ چرا که با مروری بر رفتار و گفتار اعضای آن می‌توان ریشه‌های اعتقادی و شبه مذهبی هم در آن یافت...

ادامه نوشته