استخوانی که نمیگذارد خاطراتم زنده شود
روایتی کودکانه
پیرمردی را می دیدم که عمامه بر سر داشت و عبا بر دوش و با محاسن سفید و صورت چروکیده به کودکان سلام میکرد. میوههایش را میخرید و در بقچه میپیچید و بدون هیچ همراهی، آن را در کوچه پس کوچهها در دست میگرفت و به خانه میآورد. در راه مستمندانی او را میدیدند و نهتنها با روی ترشکرده او مواجه نبودند، بلکه میدیدند با روی گشاده میوهها را بر سکویی میگذارد و مهر نان و پول اندکی را به آنان میدهد...
فرید مدرسی. متولد 25 آذر 59 در قم. دانشآموخته ارتباطات. روزنامه نگار...