هدیه‌ای برای سالروز تولد محمد قوچانی

 

آزادی در بند

 

 امروز سالروز تولد «محمد قوچانی» است. همواره رسم است که در سالروز تولد افراد، جشنی برگزار می‌شود و دوستان و آشنایان گردهم می‌آیند و برای آن فرد هدیه می‌آورند و و این روز را پاس می‌دارند و به بزم می‌نشینند. امروز که محمد قوچانی در آستانه سه ماهگرد در بند بودن، به‌سر می‌برد، شاید بزرگترین هدیه به او، آزادی است. آیا بندگان قادر به اعطای چنین هدیه‌ای هستند؟!...

ادامه نوشته

به یاد حجت‌الاسلام دکتر محمد ذبیحی

 

بازداشتِ شگفت‌آور در قم ( آزاد شد )

 

بازداشت رییس دانشگاهی که رییس قوه‌قضاییه در آن تدریس می‌کند

 

روز 27 مرداد خبر بازداشت حجت‌الاسلام دکتر «محمد ذبیحی» در قم و پسرش ( طاها ذبیحی) در تهران، بر روی سایت‌های خبری قرار گرفت. این خبر همچون خبر بازداشت سایر بازداشت‌شدگان بر صفحات اینترنتی ظاهر شد و پس از مدتی، دیگر اخبار جای آن را گرفت. اما نگاهی به جایگاه و سمت علمی و حوزوی این روحانی که 11 روز از زمان بازداشتش می‌گذرد؛ این خبر و پیام آن، بس شگفت‌آور جلوه می‌کند.

***

آیت‌الله صادق لاریجانی در زندگینامه خودنوشتش می‌گوید: « چند سال است که به عضويت هيات علمی دانشگاه قم در آمده‌ام و به طور منظم در دانشگاه تربيت مدرس قم در سطح کارشناسي‌ارشد و دکترا، کلام جديد و فلسفه تطبيقي تدريس مي‌کنم... » این مرکز محل تدریس آقاصادق، تحت ریاست آقای ذبیحی اداره می‌شود؛ از سال 75 تاکنون. حدود 3 روز از حکم رییس جدید قوه قضاییه نگذشته بود که ذبیحی بازداشت شد. ذبیحی نه تنها ریاست این مرکز آموزشی را برعهده دارد، بلکه مدیر مسول نشریه‌ای به نام « فصلنامه پژوهش‌های فلسفی-کلامی» هم است که دکتر صادق لاریجانی به همراه دیگر اساتید همچون « دکتر غلامحسین دینانی، دکتر سیدمصطفی محقق‌داماد، دکتر احمد بهشتی و دکتر محسن جوادی » اعضای تحریریه آن هستند. این نشریه یکی از نشریات دانشگاه قم است که ذبیحی، قائم مقام رییس این دانشگاه است... 

ادامه نوشته

سوگ نامه ای برای توقیف روزنامه اعتمادملی*

 

مرگ پدر؛ در نبود برادر

 

روزنامه «اعتمادملی» توقیف شد. خبری که برای همه فقط خبر است و برای ما آوار. آواری که فرو می ریزد و درد آن نه تنها عمق وجودمان را فرا می گیرد، بلکه خانواده هایمان را هم سوگوار می کند. سوگواری ای همچون عزاداری برای از دست دادن یک عزیز که نان آور خانواده هم هست. در این روزها میزهای تحریریه و خاموش بودن چراغ ها، همچون رخت و لباس پدری است که فاجعه رفتن همیشگی او را برابر چشمانمان زنده می کند. هر تماس تلفنی برای پرسیدن اصل ماجرا، همچون تسلیت گفتن آشنایان در مراسم ختم می ماند که نه تنها آراممان نمی کند، بلکه داغ مان را هم تازه نگاه می دارد. در این ایام فقط فرزند بزرگ خانواده است که می تواند تسلای خاطر بازماندگان را فراهم آورد و اشک های فرو خفته او توان مقابله با درد مرگ را دارد. اگر آن فرزند بزرگ خانواده هم نباشد؛ چه خواهد شد؟!...

ادامه نوشته