روحانيون راديكال در گفتوگو با محمود صلواتي
خطشكنهاي انقلابي
«محمود صلواتي» از نزديكترين افراد به «شهيد محمد منتظري» در آغاز پيروزي انقلاب بود. او در سال 51، به سربازي اجباري از سوي رژيم پهلوي اعزام شد و پس از آن همراه با مبارزان ديگري همچون «غلامحسين كرباسچي، سيد جعفر موسوي، احمد سالك و محمد جعفر سعيديانفر» به مبارزات مسلحانه روي آورد و به ديگر گروههاي نظامي در اين راه ياري ميرساند كه در سال 53 از سوي دادگاه نظامي به حبس ابد محكوم شد و 7 ماه را در زندان انفرادي گذراند. صلواتي در 24 دي 57 از زندان آزاد شد و پس از انقلاب با «محمد منتظري» همراه شد تا به تاسيس «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» همت گمارند. او در سپاه پاسداران مركز تحقيقاتي راهاندازي كرد كه در همان مركز افرادي همچون عمادالدين باقي و اكبر گنجي به كار مشغول شدند. البته در كنار اين مسووليت، تا پايان جنگ، فرماندهي سپاه پاسداران خمينيشهر را نيز برعهده داشت. همچنين او مدارس علميه وابسته به آيتالله منتظري را تا نيمه دهه 60 مديريت كرد. اگرچه قرار بر اين بود تا با او درباره جريانشناسي روحانيت انقلابي سخن گويم و ابتداي گفتوگو از اين منظر آغاز شد، اما در نهايت به نقد رفتار روحانيون انقلابي راديكال همچون «شهيد محمد منتظري» در سالهاي آغازين تاسيس «جمهوري اسلامي» پرداختم.
***
از منظر شما، جريانهاي حوزوي انقلابي در آستانه انقلاب اسلامي چه شمايل و دستهبنديهايي داشتند؟
روحانيت برآمده از سنت است كه در ميان مردم پايگاه دارد. از اينرو، از وضعيت جامعه زمان خويش متاثر است و نميتوان آن را از ديگر جريانهاي فكري- سياسي آن عصر جدا كرد. در پيش و پس از انقلاب نيز روحانيت با بخشي از جامعه مرتبط بود و دغدغههاي آن بخش را نمايندگي ميكرد. حمايت و ارتباط روحانيت با هر گروه و تفكري، براساس ارتباط آن شخصيت روحاني با جغرافياي مكاني، پيراموني، نسبتهاي سببي و نسبي قابل تفسير و تحليل است. لذا جريانشناسي روحانيت معلول شخصيت آن افراد بود كه با كدام بخش از جامعه مرتبط هستند؛ به عنوان مثال مرحوم مطهري به دليل جايگاه حوزوي و ارتباط و تعامل با دانشگاه، رويكردي فكري- فرهنگي در عرصه مبارزات پيدا كرد.
بنده منكر تاثيرات جامعه بر روحانيت نيستم، اما به هر حال اين تاثيرات جرياناتي را در حوزه علميه قم شكل داده بود.
بله، اما بايد بر اين مساله اذعان داشت كه جريانات حوزوي، شخص محور و شاخص علما و فضلاي حوزه در اين جريانات بودند كه به نوعي در انقلاب تاثيرگذار شدند. آنان صاحب نوعي تفكر خاص بودند كه متناسب با زادگاه فكري و نحوه ارتباطشان بود.
اين مساله هم مورد قبول، اما اشتراكات و اختلافات عاملي در جهت جريانسازي در ميان روحانيون انقلابي است. از نظر شما، آن اشتراكات و اختلافات چه بود؟
در مجموع تمامي روحانيون انقلابي شاگردان و تاثيرگرفتگان امام خميني(ره) بودند. براساس نظام آموزشي حوزه كه شاگردان آزادانه استاد را انتخاب ميكردند و در حقيقت شاگردان يك نوع سنخيت و جهتگيري مشتركي با استاد داشته و نوع مراودات شاگرد با استاد فراتر از شاگرد و استادي بود، جريان روحانيون انقلابي بروز كرد.
اختلافات فيمابين آنان چه بود؟
به هر حال همچنان كه پيش از اين گفتم، مقتضيات زماني و مكاني و حلقههاي مرتبط با شاگردان در ديگر عرصهها، شكلدهنده تفاوتهاي فكري، سليقهاي و رفتاري بود. طبيعت حضور مرحوم مطهري در دانشگاه و مراكزي در تهران ايجاب ميكرد كه به يك گونه رفتار كنند يا آيتالله منتظري به دليل جايگاه مدرسي حوزه، نمايندگي تامالاختيار امام در حوزه و جمعآوري وجوهات ايشان (پس از تبعيد) باعث فراهم آمدن زندان و تبعيد براي ايشان شد. همچنين حضور شهيد بهشتي در آلمان، رفتاري ديگر را نشان ميدهد كه پيامدهايي براي ايشان پيش نيامد.
اين اختلافات تنها براساس محيط پيراموني روحانيون نيست، بلكه خود آنان اين روش و منش فكري و عملي را برگزيده بودند. آيتالله منتظري و طيف روحانيون راديكال انقلابي براساس انتخاب خود، به زندان افتادند؛ والا اين طيف ميتوانست به گونهاي معتدلتر مبارزه كند تا رژيم آنچنان با آنان رفتار نكند.
بله، اين هم مطالب درستي است. آنان فداكار، نترس و جوشكن بودند. اگر اينگونه رفتار نميكردند، رژيم پهلوي سقوط نميكرد.
بگذاريد با توجه به ارتباط شما با مرحوم محمد منتظري، جزئيتر براساس منش و روش ايشان، با يكديگر گفتوگو كنيم. شما ايشان را در همين طيف به عنوان يك طلبه جوان راديكال ميدانيد. درست است؟
بله.
شما اين طيف و شخص «محمد منتظري» را نترس و فداكار توصيف ميكنيد. مگر ديگران كه به گونهاي ديگر عمل ميكردند، ترسو بودند و فرصتطلب؟!
خير، مرادم نوع شخصيت ايشان و طيف روحانيون انقلابي است؛ شايد ميانهروها دلايل خود را داشتند.
اما مرحوم منتظري چه پيش و چه پس از انقلاب به عنوان نماد روحانيون جوان راديكال انقلابي، ديگران را كه همچون او نبودند؛ متهم به اوصافي ميكرد. بر چه اساسي روش اين طيف صحيح بوده و طيفهاي مقابل متهم به انواع اتهامات بود؟!
در آن فضايي كه رژيم پهلوي ترس و رعب را در جامعه و بهويژه حوزه حاكم كرده بود، برخي به دنبال آرامش و زندگي راحت بودند. شهيد محمد منتظري معتقد بود كه حوزه و آن افراد، امام را تنها گذاشتهاند و احساس ميكرد كه سايرين سكوت را براي راحتي خويش برگزيدهاند. به گونهاي كه حتي برخي حاضر نبودند، اعتراضهايي در درس خود نسبت به رفتار رژيم انجام دهند، لذا اين رفتارها اين واكنشها را از سوي روحانيون انقلابي به همراه داشت.
يعني روحانيوني كه در انقلاب موثر بودند و همچنين با مراكزي همچون دارالتبليغ مرتبط بودند، يا كتابهاي معارف اسلامي درسي را در آن دوره تدوين ميكردند، انقلابي نبودند.
آنان معتقد بودند كه بايد از هر ابزاري براي ياري به نهضت امام خميني(ره) استفاده كرد و اينگونه رفتار خود را به تصوير ميكشيدند و حتي گاهي از روزنامهها، راديو و تلويزيون هم سود ميجستند كه كمتر خطر داشت.
به هر حال بخشي از همين روحانيون انقلابي ميانهرو، با اين روش و منش در نظام اسلامي نوپا تاثيراتي عميق گذاشتند و در مديريت اين نظام نقش داشتند. فكر نميكنيد اين منش بيشتر براي شكلگيري نظام اسلامي موثر بود؟
به هر حال نهضت امام(ره) براي پيروزي نيازمند خطشكنهايي كه شما نام آن را «روحانيون انقلابي راديكال» ميگذاريد، بود. اگر آنان در برابر رژيم اعتراضهايي تند و تيز نميكردند كه اصلا رژيم شاه سرنگون نميشد. آنان خودشان را وقف انقلاب كردند. اعدام، حبسهاي طويلالمدت، شكنجه و... پيامد آن رفتارها در آن دوران بود؛ والا ديگر رفتارها كه راحت بود.
با اين وجود، اغلب برنامهريزان نظام جديد، پس از شكلگيري نظام جمهوري اسلامي از طيف ميانهرو روحانيون انقلابي بودند و توانستند، نظام نوپا را مديريت كنند.
اين مساله، به دو علت بود. اول اينكه كادرهاي اوليه تحليل رفته و فرسوده شده بودند و ديگران يا حضور نداشتند يا توان كارهاي اجرايي و مديريتي را نداشتند و دوم اينكه در زماني كه كادر اوليه در حال مبارزه و حبس بود، آنان به كارهاي مطالعاتي ميپرداختند و از نظر علمي اندوخته لازم را داشتند و از سوي ديگر، نيروهاي خود را محفوظ نگه ميداشتند.
پس شما هم قبول داريد كه دانش طيف ميانهرو در ميان روحانيون انقلابي بيش از راديكالها براي تثبيت نظام جديد مفيد بود. پس چرا برخي همچون شهيد منتظري ديگران را به برخي اوصاف متهم ميكردند؟
ايشان معتقد بود كه بايد روحيه فداكاري و ايمان همچنان در جريان تثبيت نظام نيز حفظ شود و ميگفت: حالا كه انقلاب پيروز شده است، چرا برخي كه تا ديروز نبودند، امروز زودتر از همه سر سفره انقلاب مينشينند و فرصتطلبي ميكنند.
اين فرصتطلبي نبود. دانش و منش آنان براي تثبيت نظام مفيدتر بود و در اين راه گام برداشتند. فكر نميكنيد كه منش و رفتارهاي راديكال در زمان تثبيت، ديگر به كار نميآمد و بايد به گونهاي ديگر عمل ميكردند؟
بله. اما بايد همان روحيه فداكاري در تثبيت و اداره نظام حفظ ميشد چرا كه با روحيه خودخواهي و فرصتطلبي نظام مناسبي هم برپا نميشود و جامعه به نحو مطلوب اداره نخواهد شد.
نبايد راديكالها رفتار خود را عوض ميكردند و به فكر سازماندهي نيروها ميافتادند؛ نه تكروي و اتهامزني؟!
اتفاقا همين كار را كردند؛ قانون اساسي نوشتند، دولت تعيين كردند. همين شهيد محمود منتظري براي حفاظت و حراست از انقلاب اسلامي سپاه پاسداران را تشكيل دادند و نيروهاي پراكنده مقلد امام(ره) را در سپاه سازماندهي كردند.
اما ايشان همچنان به رفتارهاي پيش از انقلاب پايبند بودند؛ فرودگاه را ميبستند، بدون نظر وزارت امور خارجه مهمان خارجي دعوت ميكردند و...
البته رفتار ايشان هم بيعيب نبود. برخي دوستان هم در همان دوره نقدهايي داشتند، اما شرايط شكل گرفته سالهاي 58-57، ايشان را خيلي ناراحت و عصباني كرده بود. انتظارهاي ايشان بيش از اين بود. ايشان از سر دلسوزي معتقد بود كه بايد همچنان منشهاي انقلابي همچون ايمان، ايثار و فداكاري در نظام حاكم باشد.
كسي كه براي مسالهاي زحمت كشيده، به اين راحتي نميتواند آن را به دست حوادث بسپارد و شاهد فرصتطلبي برخي افراد باشد.
با اين اعتقادات كه ديگر هيچ نيرويي باقي نميماند تا نظام را مديريت كند؛ مگر چند نفر از روحانيون انقلابي سالهاي زيادي را در زندان گذرانده بودند و يا توان اداره كشور را داشتند؟
اعتقاد بر اين نبود كه فقط نيروهاي انقلابي حكومت را به دست گيرند، بلكه بايد ارزشهايي كه به خاطر آن انقلاب شده بود، لحاظ ميشد و بايد شعارها و خواستهاي مردم عملي و همچنين حكومت فردي و اعمال سليقههاي شخصي كه از ويژگيهاي نظام شاهنشاهي بود، برچيده ميشد. مردم جمهوري اسلامي ميخواستند؛ حكومت مردم بر مردم، چرا كه مردم مسلمان بودند و خواهناخواه حكومتي براساس موازين و دستورات اسلام مورد نظر آنان بود. كساني كه سالهاي سال در زندان بودند، به خاطر حاكميت خود، انقلاب را شكل نداده بودند. چرا كه خود بهترين سالهاي عمر خود را در اين راه گذرانده بودند. آنها انتظار داشتند نتايج زحمات آنان به بار بنشيند و راه آنان ادامه پيدا كند.
اما اين رفتارها نميتوانست ملاك قرار گيرد، چون اين منش براي دوران مبارزه بود؛ نه دوران تثبيت نظام.
البته دوران تثبيت ويژگيهاي خاص خود را دارد: دوران سازندگي به عقل، مديريت و برنامهريزي نيازمند است و بايد از عاليترين و پيشرفتهترين راههاي علمي براي اداره جامعه استفاده ميشد كه در دوران انقلاب متاسفانه كمتر فرصت فكر كردن به اين امور و كادرسازي در اين جهت بود كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي با گسترش احزاب كه محل تربيت و پرورش مدير و مدبر براي جامعه است و مطبوعات و انتخابات آزاد اين نقيصه برطرف ميشد كه اميدواريم به اين امور در تداوم انقلاب اسلامي به شكل مطلوب دست يابيم.
فرید مدرسی. متولد 25 آذر 59 در قم. دانشآموخته ارتباطات. روزنامه نگار...