شارح آراي امام است؛ اما متعصب نيست

در كتاب «ده مقاله» اثر «حاج حسن آقا خميني»، با چهره حوزوي او آشنا مي‌شويم؛ چهره‌اي كه كمتر در عرصه عمومي به تصوير كشيده شده است و شايد فقط حوزويان قمي در مدرسه دارالشفا با آن احساس قرابت مي‌كنند. اين بار او نشان داد كه نه‌تنها در جايگاه توليت موسسات وابسته به بيت امام قرار دارد، بلكه از نظر علمي هم مي‌تواند شارح جايگاه علمي و حوزوي امام خميني باشد و به تحليل و تفسير نگاه‌هاي پدربزرگ فقيدش بپردازد. اميدوارم بودم كه او را برابر خود ببينم و نكات پرسش برانگيز را بپرسم. اما به هر حال به دفتر شخصيتي ديگر رهنمون شدم كه مقدمه بر كتاب نگاشته و بر «فقه پويا» پاي فشرده است. آيت‌الله سيدمحمد بجنوردي در مقدمه نوشته است: «...فقهاي شيعه در سايه فقه پوياي آن كه با درون مايه قوي اجتهاد تغذيه مي‌شود، درصدد برآمدند تا شكاف بين سنت و تجددگرايي را پر كند...» بجنوردي كه پرورش يافته حوزه نجف است و به تدريس مشغول، در جايگاه يك كارشناس به ارزيابي كتاب پرداخت و به پرسش‌هايي درباره كتاب يا حواشي آن پاسخ داد.

***

آشنايي شما با حاج حسن آقا خميني به چه دوراني باز مي‌گردد؟

آشنايي‌ام با امام و بيتشان به سال 1342 باز مي‌گردد. در 14 سال حضور ايشان در نجف، با مرحوم حاج آقا مصطفي دوستي بسيار نزديکي داشتم. پس از ايشان هم با حاج احمدآقا همين طور. در ابتدا در ايران هم جزو شوراي استفتاء امام  بودم که به شوراي عالي قضايي رفتم. از کودکي هوش و استعداد حاج حسن آقا را ديده بودم و به پدرشان چند باري اين مساله را متذکر شدم و طلبه شدنش را مفيد مي‌دانستم. پس از فوت مرحوم حاج احمد آقا، درس فقه و اصولي را شب‌هاي پنجشنبه و جمعه در بيت امام برگزار مي‌کردم که ايشان هم حضور مي‌يافت. در آن موقع، در آستانه دروس خارج بودند. پس از رفتنشان به قم هم در تعطيلات درس‌هايي برگزار مي‌کردم که ايشان مي‌آمدند. در همين زمان‌ها بود که با خانواده ما وصلت کردند که قهرا ارتباطشان صميمانه‌تر شد.

از پيشينه کتاب «ده مقاله» بگوييد؟

مقاله مباني تنظيم خانواده در نشريه «متين» چاپ و بعدها هم در قالب کتابي از سوي پژوهشکده امام خميني تنظيم و تدوين شد. اين کتاب آن روزها مورد توجه قرار گرفت؛ چراکه مباحث فقهي با توجه به دانش‌هاي ديگر همچون جامعه شناسي و روانشناسي به خوبي عرضه شده بود. همچنان مقالات ديگر ايشان هم هر از گاهي در نشريه متين منتشر مي‌شد؛ همچون بحث استضلال در شب که جزو متفردات امام خميني(ره) بود و ايشان استدلالي آن را تشريح کردند. برخي آقايان قم اين بحث را ديده بودند و نويسنده آن را مسلط بر مباحث فقهي دانستند. همچنين مقاله‌اي درباره اصول دارند که به مساله ضد پرداختند و اشکالات حاج آقا مصطفي خميني به امام را ارائه و پاسخ امام را هم آوردند. اين مقاله هم زماني که در نشريه متين منتشر شد، بازتاب‌هاي خوبي داشت. يا نويسنده درباره بحث ديگري در اصول به نام «خطابات قانونيه» بر اساس نظر امام هم از عهده کار برآمدند. همچنين مبحث فلسفي درباره توحيد نوشتند. از سوي ديگر به برخي مباحث ارائه شده در تقريرات منظومه امام از سوي آقاي سيدعبدالغني اردبيلي - از شاگردان قديمي امام – انتقاداتي وارد کرده بودند. در مصاحبه‌اي هم به نوآوري فقهي و عنصر زمان و مکان در فقه پرداخته بودند که در کتاب جديد «ده مقاله» آورده شده است. در مجموع، اين مباحث – فقهي، اصولي و فلسفي – جزو امهات است که فني است؛ يعني با مطالعه يک يا دو کتاب به دست نمي‌آيد، بلکه بايد نويسنده مسلط بر مباني و آشنا با ابزارها باشد تا بتواند از عهده کار برآيد.

شما مسوول نشريه متين بوديد و مقالات مورد ارزيابي شما قرار مي‌گرفت. آيا پيش از انتشار مقالات تذکراتي هم درباره آن مي‌داديد؟

اساسا بحث‌هايي ميان‌مان بود. اما درباره مقالات، برخي اوقات تذکراتي مي‌دادم که مورد پذيرش قرار مي‌گرفت.

چگونه شد که حاج حسن آقا خميني مقاله مباني تنظيم خانواده را نوشتند؟

ايشان براي پايان نامه مدرک فوق ليسانس در حوزه علميه قم اين مقاله را نوشتند. من به ايشان گفتم که برخي دانشجويانم نيز به اين موضوع پرداخته‌اند. سپس مقارنه کردند و ديدند که مقاله خودشان دقيق‌تر و جامع‌تر است، لذا روي آن مقاله بار ديگر اصلاحاتي انجام دادند و در نشريه متين که علمي – پژوهشي است، منتشر کردند. سپس با توجه به بازتاب‌ها، تصميم گرفته شد که به صورت کتابي مجزا هم ارائه شود. پس از آن، بازتاب‌ها بيشتر شد و نامه‌هايي هم درباره اين کتاب برايمان فرستادند. خيلي از آقايان قم و تهران هم اين کتاب را تحسين کردند.

با توجه به کتاب «ده مقاله»، جايگاه نويسنده آن را در فضاي حوزوي چگونه مي‌بينيد؟

خوشبختانه حافظه و استعدادشان همراه با فعاليت‌هاي علمي توانسته است که جايگاه کنوني را بيافريند. در حال حاضر مباحث مطرح شده از سوي ايشان نشان دهنده اين است که ملکه اجتهاد شکل گرفته و در حال رشد است. اکنون ايشان مجتهد متجزي است. متاسفانه حوزه به اين نکته توجه نمي‌کند که اگر در کنار فقه و اصول، فلسفه خوانده شود، دقت نظر و ژرف‌نگري حاصل مي‌شود. حاج حسن آقا علاوه بر فقه و اصول، روي فلسفه هم کار کرده و حتي بر فلسفه غرب هم احاطه دارد که به او کمک مي‌کند. همچنين ابزارهايي مانند فراگيري علم اقتصاد، جامعه شناسي اديان و زبان انگليسي، او را در مسيرش مسلط‌تر و آشنا با مباحث روز کرده است. به عنوان مثال آشنايي به زبان، باعث مي‌شود متون اصلي به جاي ترجمه قرار گيرد و تسلط علمي بيشتر شود. به هر حال، اگر برخي ابزارها در کنار فقه و اصول قرار گيرد، مي‌تواند بيش از پيش فرد را از منظر علمي قدرتمند کند. چرا که برخي مباحث فقهي به دانش‌هاي ديگر همچون جامعه شناسي باز مي‌گردد. فقيه براي اينکه موضوع را بشناسد تا حکم دهد، بايد با موضوعات ديگر آشنا باشد. به عنوان مثال، در مبحث حضانت پسر و دختر تفاوت‌هايي قائل مي‌شوند که روانشناسي با اين نظر تفاوت‌هايي دارد. اگر فقيه با دانش روانشناسي آشنا باشد، مي‌تواند رواياتي را مدنظر قرار دهد که هماهنگي بيشتري داشته باشد.

مگر يک فرد مي‌تواند هم فقيه باشد و هم بر علوم ديگر تسلط داشته باشد؟ فکر نمي‌کنيد با توجه به تخصصي شدن علوم، نمي‌شود اين انتظار را داشت؟ آيا راهکار آن مشورت گرفتن فقها از ساير متخصصان نيست؟

خودم در مباحثي که نيازمند آشنايي به دانش‌هاي ديگر است، به متخصصان رجوع مي‌کنم و نظر آنان را جويا مي‌شوم و از نظراتشان استفاده مي‌کنم و آموزش مي‌بينم. همانطور که آنان در مسائل فقهي به ما رجوع مي‌کنند، ما هم بايد در مباحث ديگر به آنان مراجعه کنيم. الان مباحث فيزيولوژکي در فقه بسيار قابل استفاده است و بايد از دانش متخصصان آن براي تشخيص، استفاده کرد؛ همچون بلوغ دختر و پسر و قس علي هذا. امروز فقه دريايي شده است که با بستن در حجره نمي‌توان بر آن تسلط يافت. فقيه بايد به درون اجتماع بيايد و به ساير علوم هم توجه کند. من نگفتم که فقيه بايد در علوم ديگر متخصص شود، بلکه از ديگر متخصصان براي آشنايي با علوم ديگر کمک بگيرد.

از ديدگاه شما؛ اين کمک گرفتن از ساير متخصصان، تا چه حدي تاثير بر نظر فقيه مي‌گذارد؟

هم در تشخيص موضوع و هم در صدور حکم و فتوا موثر است.

با توجه به مقاله اول کتاب «ده مقاله» با عنوان «مباني تنظيم خانواده» که علوم ديگر همچون جمعيت شناسي يا پزشكي در آن ديده مي‌شود، ساير علوم چه تاثيري بر حکم فقهي خواهد گذاشت؟

احکام تابع موضوعات است. اگر تشخيص دادم که امروز اين مساله براي جامعه مضر است، نمي‌توانم حکم بر جواز آن بدهم. شريعت هيچگاه جدا از احکام عقلي نيست و تقابلي ميان احکام شرعي و عقلي وجود ندارد. هميشه شرع در مسير عقل حرکت مي‌کند. احکام شريعت بر اساس اخلاق و عدالت اجتماعي است. هيچگاه قانوني در اسلام نمي‌يابيد که برخلاف عدالت و اخلاق باشد. فقه فلسفه عملي جامعه است. درباره اين موضوع که گفتيد، بايد ديد که مخالف مباني اخلاق پزشکي است يا نه؟! اگر اين ارزيابي صورت گرفت، آنگاه مي‌توان بر اين اساس، حکمي بر مبناي شريعت صادر کرد.

يعني باور شما اين است که بايد فقها در تمامي علوم، مجموعه‌اي از مشاوران و متخصصاني داشته باشند و از نظرات آنان استفاده کنند؟

بله؛ والا فقه با بن بست روبه‌رو خواهد شد. بر اساس فقه شيعه که بر آمده از اجتهاد است و حکم عقل يکي از منابعش است، نمي‌توان به اين اقدام دست نزد. فقه شيعه منطقه‌اي نگاه نمي‌کند، بلکه جهاني مي‌انديشد. از اين رو فقيه بايد با ساير علوم هم آشنا باشد. فقه فقط مختص اينجا نيست، بلکه بايد در غرب هم پياده شود.

با توجه به اين نظر، پس چگونه مقاله ديگر اين کتاب با عنوان «شبهه عبائيه» قابل توجيه است؟ اين مطلب که آنچنان موضوع مبتلابه جامعه نيست؟

اين بحث يک مثال است که در مبحث استصحاب قسم دوم مطرح مي‌شود. آقاسيد اسماعيل صدر از سامرا به نجف مي‌آيد و در جمع شاگردان مرحوم آخوند خراساني اين اشکال را مطرح مي‌کند که آقايان ديگر همچون آخوند خراساني، ميرزاي نائيني و آقا ضياء عراقي؛ هرکدام يک جوابي داده‌اند. اين بحث، بحثي علمي و فني است که در تئوري‌پردازي تاثير دارد.

نويسنده کتاب «ده مقاله» به يکي از متفردات امام خميني در مساله استضلال اشاره مي‌کند. آيا خودش هم متفرداتي دارد؟

اگر هم داشته باشد، در کتاب ارائه نکرده است.

پس نويسنده سعي مي‌کند از چارچوب‌هاي مرسوم حوزه تخطي نکند؟

چون که احساس مي‌کند براي بيان اين موضوعات زود است. البته معتقدم که اين قوه را دارد که متفرداتي را در آينده مطرح کند. اين را هم بايد گفت که بيان متفردات در حوزه شجاعت مي‌خواهد. در بحث همين همانندسازي در همان زمان که پاپ پيشين و برخي علماي اهل تسنن آن را نفي و رد کرده بودند، من در حاشيه اجلاسي درلندن از آن دفاع کردم و گفتم: اشکال ندارد؛ چراکه اين عمل، آفريدن محسوب نمي‌شود و دخالت در امور خداوند نيست. پس از آن هم در مقاله‌اي ادله آن را بيان کردم.

ناقل يک نظر در فضاي حوزه بايد چه ويژگي‌اي داشته باشد که حوزه برابر او واکنش منفي نشان ندهد؟

مهمترين ويژگي سن و تجربه لازم است که ناقل بايد داشته باشد. پدرم نقل مي‌کرد که استاد شيخ انصاري – شريف العلماء مازندراني – چهل سال داشت که فوت کرد. مرحوم مازندراني آنچنان جايگاه علمي داشت که شيخ فقط به او استاد مي‌گفت. آنچنان فضايي در حوزه بود و هست که وقتي مرحوم کرباسي، از فقهاي کربلا بر پيکر مرحوم شريف العلماء مازندراني نماز مي‌خواند، گريه مي‌کرد و مي‌گفت: «گفتم رساله ننويس، جوانمرگ مي‌شوي!» اين مساله نشاني بر جايگاه سن و پختگي علمي در بيان نظرات در حوزه است. درست يا غلط؛ اين از سنت‌هاي حوزه است. مثلا مرحوم آقاسيدمحمد شيرازي (فرزند مرحوم آقا سيد مهدي) 35 ساله بود که رساله نوشت. نمي‌دانيد که چه واکنش‌هايي در نجف رخ داد. در حالي که شخصيت پرکاري بود که الان از ايشان حدود 500 جلد کتاب وجود دارد. به هر حال فقه پختگي مي‌خواهد و زمان لازم دارد اما در برخي از علوم در سنين جواني هم مي‌توان ملا شد. حضرت امام(ره) با توجه به جايگاهشان، بين ابتداي درس خارج فقه‌شان در نجف و سال‌هاي پاياني آن تفاوت است. در دو سال آخر، مشکل‌ترين مباحث فقهي را مطرح کردند. به هر حال، هر چقدر سن فقها بيشتر مي‌شود، قدرت استنباطشان افزايش مي‌يابد و عميق مي‌شود.

در همين سال‌ها هم مي‌بينيم که برابر صدور برخي احکام فقهي در حوزه، واکنش‌هايي رخ مي‌دهد. فقط به همين دليل است؟

بدون در نظر گرفتن برخي علل سياسي، مي‌توان به جريان‌هايي هم در حوزه اشاره کرد که آنچنان نوآوري در فقه را نمي‌پذيرند و مي‌گويند اگر اين مساله رخ دهد، دستگاه فقه بهم مي‌ريزد.

يعني معتقديد که حوزه قم آنچنان تمايلي به متفردات يا به قول شما، نوآوري در فقه ندارد؟

نه، بلکه معتقدم که اکنون مراجعي همچون آقايان صافي و وحيد هم به مسائل جديد اشراف دارند و اين بحث‌ها در جلسات علمي آنان مطرح مي‌شود. همچنين نسل جوان حوزه قم به سوي نوآوري در حال حرکت هستند. من آشکارا نوآوري در فقه را در قم مي‌بينم.

آيا در مقالات کتاب «ده مقااله» مساله‌اي را که نشان از نوآوري در فقه داشته باشد، مي‌بينيد؟

همين مقاله مباني تنظيم خانواده، نمونه‌اي از نوآوري است؛ تا حدودي هم تشريح و بسط حکم امام خميني درباره مساله استضلال.

با توجه به اينکه در اين کتاب به فقه، اصول و فلسفه پرداخته شده است. شما نويسنده را بيشتر در کدام بخش مسلط مي‌بينيد؟

بيشتر در فقه؛ چراکه در مقاله استضلال به خوبي مساله تشريح شده است و نقطه قوت اين کتاب است. در مبحث اصولي نويسنده آراي امام خميني را به خوبي فهميده است؛ فلسفه هم همين طور. اما در بحث فقهي، نويسنده به خوبي توانسته است، دفاع کند و جمع ميان روايات صورت گرفته است. آشکارا من در بحث استضلال، ملکه اجتهاد را مي‌بينم.

در مقاله‌اي از اين کتاب، به اشکالات علمي حاج آقا مصطفي به نظرات امام اشاره شده است. همچنين نويسنده در گذشته بر «اجتهاد در آراي امام» تاکيد کرده است. آيا نوشتن اين مقاله و تشريح اين ديالوگ علمي، به معناي اين نيست که حاج حسن آقا خميني خواسته است که مثالي و ادله‌اي براي نظر خود بياورد؟

ممکن است که نوشتن اين مقاله اين برداشت را به وجود آورد. البته برداشت من اين است که نويسنده خواسته آراي حاج آقا مصطفي را معرفي، بيان و تشريح کند. واقعا حاج آقا مصطفي مظلوم واقع شده است. چرا که با همان سن کم بسيار ملا بود اما نسل جوان حوزه اصلا او را نمي‌شناسد. همان طور که کم کم حاج احمدآقا هم براي نسل جديد ناشناخته مي‌شود.

هدف و منظور از اجتهاد در آراي امام چيست؟

اين نظر بر اين اساس است که انسداد در نظرات امام خميني به وجود نيايد. يعني اگر موضوع جديدي پيش آمد، گفته نشود که امام حرفي ندارد يا نظر امام بر اساس شرايط زماني را فقط ملاک قرار دهند. پس بايد اصول مدنظر امام معيار باشد؛ به عنوان مثال عنصر زمان و مکان در اجتهاد.

هدف اين نظر مبني بر «اجتهاد در آراي امام» سياسي است يا فقهي؟

کاملا فقهي است.

اکثر مقالات کتاب درباره نظرات امام خميني است. آيا نويسنده به دليل وابستگي فکري و عاطفي اينگونه عمل کرده است؟

اينگونه نيست. بلکه در مباحث اصولي مي‌بينيم که به آراي ديگران هم پرداخته شده است؛ حتي معاصرين امام خميني همچون آقايان خوئي و مرحوم والد. در فقه هم چونکه به فتواي امام اشاره مي‌کند، طبيعتا ملزم است که به آراي ايشان بپردازد؛ در فلسفه هم همين طور. به هر حال تعصبي در بيان آراي امام نمي‌بينم. البته نويسنده در مقام شارح و توضيح دهنده نظرات امام است و به دنبال نقد و بررسي نيست.

ويژگي بارز کتاب را چه مي‌دانيد؟

کتابي جامع و متنوع است؛ فقه، اصول و فلسفه و تاحدودي نوآوري در آن ديده مي‌شود. البته اين ويژگي در حد خودش است. همچنين بيان و ادبيات نويسنده رسا است و پيچيده نيست. از اين رو، براي آناني که در سطح پايين يا متوسط هستند، قابل فهم است. اين کتاب داراي سبک جديدي است.

نقدي هم بر کتاب هم داريد؟

نقد من نشان دهنده ضعف کتاب نيست، چون انتقادات من مبنايي است. وگرنه من خطابات قانونيه را قبول ندارم و ترتبي هستم يا اينکه قدرت را شرط تکليف مي‌دانم. در سر کلاس درس، برخي نظراتم را گفته‌ام. البته اگر نويسنده مي‌خواست آراي منتقدان را هم انعکاس دهد، ديگر حالت شارحي نخواهد داشت.