روحانيونی در جنبش مشروطه

 در دوران جنبش مشروطه روحانيون بسياري در اين عرصه وارد شدند و به تبيين، مخالفت يا موافقت با مشروطه‌خواهي پرداختند. در اين ميان، به مدخلي درباره روحانيون ارشد آن دوران مي‌پردازم.  

***

آخوند ملامحمدكاظم خراساني (1218-1290)

آخوند خراساني، بزرگ مرجع تقليد عصر خود است كه در دفاع از «مشروطيت» با تمام توان تلاش كرد و فقيهي در نجف (سيدمحمدكاظم طباطبايي يزدي) و يك روحاني در تهران (شيخ فضل‌الله نوري) در مقابل او ايستادند. از او آثار منتشر شده و نشده در فقه و اصول و علوم معقول به چشم مي‌خورد كه مهمترين آنان «كفايه‌الاصول» است كه امروز هم از مهمترين منابع آموزشي حوزه پايه به حساب مي‌آيد. او از مدافعان سرسخت مشروطيت بود كه «جمهوريخواهي»‌هم در انديشه سياسي‌اش ديده مي‌شود. مهمترين جملات معروف از او، اين است كه «حكومت مسلمين در عهد غيبت حضرت صاحب‌الزمان(عجل‌الله فرجه) با جمهور مسلمين است... موضوعات عرفيه و امور حسبيه در زمان غيبت به عقلاي مسلمين و ثقات مؤمنين مفوض است... اهتمام در تشييد مشروطيت چون موجب حفظ دين است، در حكم جهاد در ركاب امام زمان ارواحنافداه و سرمويي همراهي با مخالفين و اطاعت حكمشان در تعرض مجلس‌خواهان به منزله اطاعت يزيدبن معاويه و با مسلماني منافي است...»

 ميرزا حسين خليل طهراني(1193-1287)

ميرزاحسين خليل‌طهراني، يكي از سه مرجع عالي‌رتبه نجف بود كه در كنار دو مرجع ديگر (آخوند خراساني و شيخ عبدالله مازندراني) از مشروطه دفاع مي‌كرد و نامه‌ها و تلگراف‌هايي مشترك مبني‌بر دفاع از مجلس و طرد مخالفان مشروطه از اين سه مرجع تقليد در تاريخ ثبت شده است. در ميان شاگردان او مي‌توان از بزرگاني همچون آقابرزگ تهراني، حاج‌آقا حسين قمي، محمدجواد صافي‌گلپايگاني، محمدحسن كاشف‌الغطاء، ميرزا محمدعلي شاه‌آبادي، شيخ علي زاهدقمي، آقاضياء عراقي، عبدالحسين شرف‌الدين، سيداحمد خوانساري و... نام برد. همچنين از آثار منتشر شده او مي‌توان به «ذريته الوداد في منتخب نجاه‌العباد» و «رساله عملي در فقه» اشاره كرد و از مكتوبات منتشر نشده؛ «الاجاره» و «الغصب». او در تلگرافي خطاب به «سيدجمال‌الدين افجه‌اي»‌نوشته بود: «واضح است كه ما غرضي جز حفظ دماء‌و اموال و اعراض مسلمين و تقويت ملت، دولت و ترفيه حال رعيت نداريم. در صورتي كه وكلا همشان معروف اجراء‌مراتب مزبوره بوده و دفع و رفع ظلم و اغاثه مظلومين است كه شرعاً و عقلاً حتم و واجب است، مخالفت و معاندت با آنها مخالفت با شريعت مطهره است، و دفع و تبعيد مخالف، لازم است...»

 شيخ‌ عبدالله مازندراني(1219-1291)

شيخ عبدالله مازندراني، يكي از سه مرجع عالي‌رتبه نجف (آخوند خراساني، مازندراني و ميرزا خليل‌طهراني) بود كه سرسختانه از مشروطيت دفاع مي‌كرد. در اكثر تلگراف‌ها و نامه‌هاي سياسي نام او در كنار آخوند خراساني ديده مي‌شود. او و دو مرجع ديگر آن‌چنان به دو روحاني ارشد تهران (سيدعبدالله بهبهاني و سيدمحمد طباطبايي) اعتماد داشتند كه اكثر مواضع آنها براساس گزارش‌ها اين دو روحاني بود؛ واكنش به مسيونوژ بلژيكي، اعتراض به شيخ فضل‌الله نوري، حكم به افساد تقي‌زاده و... پس از مشروطه دوم، روس‌ها به اشغال ايران دست زدند و آخوند خراساني به همراه او آماده سفر به ايران شد تا در برابر روس‌ها بايستند، اما آخوند درگذشت و مازندراني با وجود بيماري سل به ايران رفت و روس‌ها عقب‌نشيني كردند. از او آثاري همچون «نجاه‌العباد»، «قضا و شهادت»، «رساله عمليه»، «اهبه العباد في‌يوم‌المعاد» و... برجاي مانده است. او نوشته بود: «مجلس محترم اساس آن بر راحت عموم مومنين و دفع ظلم ظالمين و تقويت ملت و دولت و قوانين اساسي آن موافق شريعت مطهره است. لازم است بر عموم مسلمين موافقت و تاييد آن و مخالفت و توهين آن حرام است... خداوند لعنت كند، كسي را كه به افترا و بهتان و قول زور عيب‌جويي از مجلس محترم مي‌نمايد.»

 سيدمحمدكاظم طباطبايي‌يزدي (1211-1301)

سيدمحمدكاظم طباطبايي‌يزدي تنها فقيه در نجف بود كه از آراي مستبدان در ايران حمايت مي‌كرد و هم راي با «شيخ فضل‌الله نوري» در مخالفت با مشروطه بود. او پس از درگذشت آخوندخراساني و آيت‌الله محمدطه نجف زعيم حوزه نجف شد. او دوبار فتوا به جهاد داد؛ يكي عليه ايتاليا در اشغال ليبي و ديگري در جنگ جهاني اول عليه انگليس‌ها و يكي از فرزندانش در جنگ با انگليس‌ها كشته شد. كتاب او به نام «العروه‌الوثقي» آن‌چنان در ميان حوزويان اهميت دارد كه از او بيشتر تحت عنوان «صاحب عروه» ياد مي‌كنند و از ديگر آثار او مي‌توان به «الصحيفه الكاظميه» و «رساله في التعادل و التراجيح» اشاره كرد. او آن‌چنان در برابر اعدام شيخ فضل‌الله نوري ناراحت شده كه گفته بود: «اين ايراني‌ها دين ندارند.» او نه‌تنها با قانون اساسي ايراني‌ها مخالفت ورزيد، بلكه در برابر قانون اساسي ترك‌هاي عثماني هم گفته بود: «شعار شما شعار غربي و قانون شما، گرفته شده از بيگانه است. اينها كه از آزادي و دموكراسي دم مي‌زنند، در پوشش مظاهر غربي، جز نابودي اسلام چيزي در سر ندارند...»‌همچنين او گفته بود: «جان فدا كردن نزد من آسان‌تر از امضا كردن اين مشروطه است.»

 ميرزا محمدحسين نائيني(1240-1316)

محمدحسين نائيني از شاگردان ارشد مدرسه آخوند خراساني و هم راي با او در مشروطيت بود. كتاب او با عنوان «تنبيه‌الامه و تنزيه المله» دفاعيه‌اي براي مشروطه بود كه دو عالم ارشد- آخوند خراساني و عبدالله مازندراني – بر آن تقريظ نوشتند. همچنين او در مجلس دوم به عنوان فقيه ناظر بر مصوبات مجلس از سوي آخوند خراساني معرفي شد، اما نرفت. جايگاه او در نزد آخوند به آن حد بود كه برخي مي‌گويند كه متن تلگراف‌ها و بيانيه‌هاي عمومي آخوند خراساني (و ديگر رهبران نهضت) را پيرامون انقلاب مشروطيت انشا مي‌كرده است. اما در اواخر مشروطه دوم، به دستورش كتاب «تنبيه‌الامه» را جمع كرد و مي‌گويند از دفاعش از مشروطه برگشت. او حتي در زمره مدافعان اوليه سلطنت رضاخان به حساب مي‌آمد و در آن سال‌ها در برابر مواضع حرمت قمه‌زني واكنش شديد نشان داد و از مدافعان جدي عزداري سنتي و قمه‌زني بود. از ديگر آثار مكتوب او مي‌توان به «لباس مشكوك»، «التعبدي و  التوصلي»، «لاضرر»، «تزاحمه و ترتب» و... اشاره كرد. نائيني نوشته بود: «خداوند متعال در قرآن‌مجيد و ائمه معصومين در مواقع عديده، زندگي همراه با پذيرش سلطه حكمرانان استبدادگر  را نوعي بردگي و ضدآزادي مي‌دانند.»

 شيخ اسماعيل محلاتي(1232-1304)

شيخ اسماعيل مجتهد محلاتي، از حاميان و مدافعان «مشروطه» در نجف بود و در زمره عالمان مدرسه آخوند به حساب مي‌آيد. او از طرف آخوند به عنوان فقهاي ناظر بر مصوبات مجلس در دوره دوم انتخاب شد محلاتي كتابي در سال 1287(هـ.ش)در دفاع از سلطنت مشروطه با عنوان «اللئالي المربوطه في وجوب‌المشروطه» نوشت كه آخوند خراساني و شيخ‌عبدالله مازندراني، دو فقيه بزرگ نجف بر آن تقريظ نوشتند. از ديگر آثار او، «تنقيح الابحاث»، «نفائيس الفوائد»، «لباب الاصول» و «الدر الالوامع» است. محلاتي ولايت معصومان و سلطنت را در كتاب «اللئالي المربوطه» تحت يك دسته يعني سلطنت مستقله و پادشاهي افرادي قرار داده و حكومت مشروطه را در مقابل اين دسته دانسته است. همچنين او ولايت معصومان را ولايت مطلقه دانسته و به شيوه مشهور سلوك كرده، حال آنكه آخوند ولايت مطلقه بشري را اعم از معصوم و غيرمعصوم نفي كرده، به ولايت مقيده در چارچوب شرع معصومان قائل شده‌اند. البته او در نگاه سلبي به ولايت فقيه با آخوند خراساني هم‌ راي است.

 شيخ‌ فضل‌الله نوري(1222-1288)

شيخ فضل‌الله نوري از روحانيون اجتماعي- سياسي تهران بود كه در دو مقطع تاريخي شاهد اقدامات او هستيم؛ در تحريم تنباكو توسط ميرزاي شيرازي (استادش) كه همراه بود و در كنار «محمدحسن آشتياني» در اعتراض به قرار «رژي» نقش داشت و ديگري در قيام مشروطه اول كه در ابتداي امر همراه بود، اما پس از اندك زماني از مخالفان جدي مشروطه شد، به گونه‌اي كه از او در كنار محمدعلي شاه ياد مي‌كنند و از خوردن چاي با او پيش از به توپ بستن مجلس سخن مي‌گويند. سخنراني‌هاي او در مخالفت با مشروطه، مجلس، فرهنگ غرب، آزادي مساوات و... زبان‌زد بود و پرشور. در اين ميان بود كه حتي در برابر آراي بزرگ فقيه عصر- ملا محمدكاظم خراساني- ايستاد و آخوند حكم به طرد او داد. پس از فتح تهران توسط مجاهدان، از سوي دولت مشروطه محكوم و اعدام شد. از او آثاري همچون «الدررالتنظيم»(رساله منظوم فقهي)، «بياض(كتاب دعا)، «في قاعده ضمان‌اليد»(رساله فقهي)، «رساله‌المشتق»، «تحريم مشروطيت» و «روزنامه شيخ» برجاي مانده است. او گفته بود: «در زمان غيبت امام(ع) مرجع در حوادث، فقهايي از شيعه هستند و مجاري امور به‌يد است... من شخصا از روي آيات قرآن بر شما اثبات و مدلل مي‌دارم كه در اسلام، آزادي كفر است...»

 سيدعبدالله بهبهاني(1219-1289)

سيدعبدالله بهبهاني از رهبران روحاني نهضت مشروطه است كه در زمان تحريم تنباكو، در زمره نادر روحانيوني بود كه به دفاع از دربار پرداخت و با كشيدن علني سيگار فتواي ميرزاي شيرازي (استادش) را شكست و گفت: «من مجتهدم و به تكاليف شرعي خود آشنا مي‌باشم.» البته همواره روابط حسنه بهبهاني با دولت انگليس برقرار بود. او در پي انتشار عكس مسيونوژبلژيكي بر منبر رفت و آن عكس را به مردم نشان داد و خواستار اخراج و تنبيه او شد. بهبهاني در تحصن‌ها و اعتراضات مشروطه‌طلبان در تهران در كنار طباطبايي حضوري جدي داشت. پس از به توپ بستن مجلس، به عتبات تبعيد شد و پس از فتح تهران، با استقبال شديد مردم وارد تهران شد. در مجلس دوم، با شكل‌گيري فراكسيون «دموكرات عاميون» و «اجتماعيون اعتداليون»، او در زمره رهبران فراكسيون اعتداليون به حساب مي‌آمد كه با شدت گرفتن اختلافات توسط «كميته دهشت» به رهبري «حيدر عمواوغلي» زيرمجموعه انجمن آذربايجان در تهران به رهبري «سيدحسن تقي‌زاده» ترور شد. پس از كشته شدن او، علماي نجف و مرحوم آخوند، تقي‌زاده را فاسد دانستند و دستور به تبعيدش از ايران دادند. از آثار او، «رسائل و مسائل در فقه» مجموعه‌اي مشتمل بر 25 رساله كه در هر رساله به يكي از مسائل فقهي پرداخته است و حاشيه بر «جواهر» برجاي مانده است. او در مشروطه برفراز منبر در تحصني گفته بود: «شهادت و كشته شدن ارث ماست.»

 سيدمحمدطباطبايي(1220-1299)

سيدمحمد طباطبايي از رهبران مشروطه در تهران به حساب مي‌آيد. او كه تولد يافته كربلاست، پس از قضيه تحريم تنباكو، بنابر درخواست ناصرالدين، از سوي ميرزا به تهران مي‌آيد تا در ارشاد ديني حكومت و مردم تلاش مي‌كند. او تحت تاثير انديشه‌هاي سيدجمال‌اسدآبادي قرار داشت. از اين‌رو، در آن سال‌ها اقدام به تاسيس مدارس اسلامي به سبك جديد كرد. او در جريان‌هاي سياسي آن دوران در كنار «سيدعبدالله بهبهاني» قرار داشت و در جريان تحصن در حرم حضرت عبدالعظيم حضور چشمگير داشت. طباطبايي پس از مشروطه اول و به توپ بستن مجلس به مشهد رفت و پس از فتح تهران بازگشت. او دو سال مانده به پايان حياتش به تركيه رفت و با سلطان عثماني ديدار كرد. پس از بازگشت تا پايان  عمر از فعاليت‌هاي سياسي پرهيز كرد و در انزوا بود. او از برخي انديشه‌هاي اصلاح‌طلبانه حمايت مي‌كرد، تا آنجا كه برخي از روحانيون سنتي روي خوش به او نشان نمي‌دادند. او در دفاع از مجلس خطاب به شاه نوشته بود: «مجلس اگر باشد، اين ظلم‌ها رفع خواهد شد. خرابي‌ها آباد خواهد شد. خارجه طمع به مملكت نخواهد كرد. سيستان و بلوچستان را انگليس نخواهد برد. فلان محل را روس نخواهد برد. عثماني تعدي به ايران نمي‌تواند بكند...»