برداشتي از تاريخچه جامعه روحانيت مبارز
دعواي طلبگي در حلقه روحانيت
- با تاييد جنابعالي كه استاد ما و رهبر ما هستيد، ما آمريكايي هستيم. من فكر ميكنم اگر واقعا جنابعالي به عنوان امام ما، رهبر ما، رهبر اين كشور ما را آمريكايي ميدانيد، خوب قاعدهاش اين است كه نبايد اجازه بدهيد ما اصلا وجود داشته باشيم. براي اينكه يك عده آمريكايي در لباس روحانيت چطور ميتوانند بمانند، قاعدهاش اين است كه دستور بفرماييد ما را بريزند داخل درياچه ساوه [منظور درياچه نمك قم است] و در جامعه روحانيت را كركرهاش را پايين بكشيم و در آن را ببنديم. ولي البته فكر نميكرديم كه با اينكه ما درسمان را پهلوي شما خوانديم، فقه را پهلوي شما خوانديم، اصول را پهلوي شما خوانديم، اخلاقمان را از شما گرفتيم، سياست را از شما گرفتيم و چه قبل و چه بعد از انقلاب، از سالهاي قبل از 1342 در خدمت شما بوديم و در تمام اين مدت هم با شما بوديم و شما هم تاييد فرموديد و راهنمايي فرموديد، يكدفعه در يك مقطعي يكدفعه منقلب بشويم از آنچه كه بوديم و به عنوان آمريكايي شناخته بشويم.
امام خميني: نخير! من كي همچنين حرفي زدهام؟ من همچنين حرفي نزدم. من به شما علاقه دارم. چنين چيزي نيست. اصلا من چنين حرفي نزدم. من چنين چيزي را تاييد نكردم.
- بله! شما صريحا نفرموديد كه ما آمريكايي هستيم، ولي وقتي آقايان انشعاب ميكردند و فلسفه انشعاب را ذكر كردند كه اينها اسلامشان آمريكايي است و شما هم اصل انشعاب را تاييد فرموديد، نتيجهاش اين ميشود كه خوب شما هم فلسفه را قبول داريد. شما چيزي هم نفرموديد كه درست نيست، ولي حرفي را كه اين آقايان زدند هم نفي نكرديد.
امام خميني: من به شما علاقه دارم و بايد من تدارك كنم و نميشود. اگر اينطور است، من بايد تدارك بكنم و جبران كنم اين نسبت را و اين تهمت را.
- پس اجازه ميدهيد مثلا بنده يك سوالي بنويسم و بدهم خدمت شما و شما هم يك چيزي مرقوم بفرماييد.
امام خميني: نه! الان چيزي نمينويسم، ولي بعد از انتخابات [مياندورهاي مجلس سوم] شما بياييد هر چه شما بنويسيد براي رفع اين تهمت، من مينويسم. (صص 210-209)
***
اين بگومگوها از آن دبيركل يك حزب ليبرال در جايگاه اپوزيسيون جمهوري اسلامي نيست، بلكه از آن محمدرضا مهدويكني، دبير كل جامعه روحانيت مبارز است. او در حالي به محضر رهبر فقيد انقلاب شرفياب ميشود كه دلي پر از گلايه دارد و به دفتري پا ميگذارد كه متوليان آن به تازگي همراه چند تن از همراهان جامعه روحانيت «مجمع روحانيون» را به راه انداختهاند. آنان در آغاز جدايي گفته بودند: «ما در مسائل انقلاب نه با اينها اختلاف نظر، بلكه اختلاف مبنا داريم. اينها در مسائل اقتصادي مبناي خاصي دارند. اينها در سياست خارجي مبناي خاصي دارند و اين همان چيزي است كه امام اسمش را اسلام آمريكايي گذاشت، يعني اينها طرفدار سرمايهدارها هستند و اينها طرفدار ارتباط با آمريكا هستند.» (ص192)
اين زمزمه جدايي اقليت در جامعه روحانيت به بهانه «اسلام آمريكايي» اكثريت در آستانه انتخابات مجلس سوم شنيده شد. آن روزها در گرماگرم جلسات رايزني براي چينش ليست جامعه روحانيت مبارز دعوا بر سر نام دو چهره سياسي به نامهاي «فخرالدين حجازي و هادي غفاري» بالا گرفت؛ چرا كه اكثريت اين دو را صاحب صلاحيت ندانستند. در اين ميان «مهدي كروبي» عضو جامعه روحانيت مبارز فرياد زد كه «جامعه روحانيت از مسير اصلي خود كه حمايت از انقلاب و انقلابيون اصيل است دست برداشته و كساني را كه سابقه چنداني در انقلاب ندارند، بر كساني كه كاملا سابقه دارند در جريانهاي انقلابي قبل از پيروزي انقلاب ترجيح ميدهد». (ص191)
اين داد و فريادها به جايي نرسيد و اقليت كه در گوشهاي به درد بيتوجهي اكثريت ميناليدند، با يك پيشنهاد از سوي سيدمحمد خاتمي و سيدمحمد موسويخوئينيها رنگ به رخسارشان بازگشت؛ اين دو سيد چپگرا به يار و همدم خود نسخهاي را نشان دادند كه راه انشعاب و تاسيس يك تشكيلات روحاني مستقل از جامعه روحانيت مبارز را پيش پاي اقليت ميگذاشت. اما زمان براي اعلام اين انشعاب اندك بود و ديد و بازديدهاي نوروزي اين راه را دشوار كرده بود. به هر حال «مهدي كروبي، محمد موسويخوئينيها، محمد خاتمي، محمود دعايي، حيدرعلي جلاليخميني» به همراه مقربين درگاه بيت امام «محمدرضا توسلي، مهدي امامجماراني، سراجالدين موسوي، حسن صانعي، محمدعلي انصاري، مجيد انصاري، سيدحميد روحاني، محمدعلي صدوقي و محمدحسن رحيميان» و ديگر روحانيون چپگرا «صادق خلخالي، رسول منتجبنيا، اسدالله بيات، سيدمحمد هاشمي، محمدعلي رحماني، عبدالواحد موسويلاري، علياكبر آشتياني، محمدعلي نظامزاده، محمدعلي ابطحي، هادي غفاري، اسدالله كيانارثي، سيدتقي درچهاي و عيسي ولايي» گرد هم آمدند و در 29 اسفند 66 سنگ بناي تشكيلات انشعابي از «جامعه روحانيت مبارز» را با اطلاعيهاي فراهم آوردند. آنان با پاي فشردن بر سه اصل «دفاع از محرومان و مستضعفان، پشتيباني از نهادهاي اجرايي پيرو خط امام و اقتدار دادن به مجلس با انتخاب صحيح نمايندگان» آمدند تا برابر «جامعه روحانيت مبارز» قد علم كنند، چرا كه در اين اطلاعيه نوشته بودند: «روحانيون مبارز تهران... متاسفانه با كنار گذاشتن افراد صالح و به زير سوال كشيدن شدن برخي از صلحا در ليستهاي مختلف مواجه شده و از آن پرخطرتر، طرح اسامي غيرمقبول و خارج از ضابطههاي يادشده را ديده است. به خاطر حفظ حرمت خون شهدا و اصالت انقلاب اسلامي به انتشار اين بيانيه و معرفي كانديداهاي خود اقدام مينمايد.» (ص195) اين انشعاب با پيام امام خميني در آستانه انتخابات مجلس سوم در 11 فروردين «جامعه روحانيت» را نگران و ناراحت ميكند، چرا كه امام نسبت به اسلام آمريكايي هشدار ميدهد، همان بهانهاي كه انشعابيون از جامعه روحانيت جدا شدند. رهبر انقلاب ميگويد: «مردم شجاع ايران با دقت تمام به نمايندگاني راي دهند كه طعم تلخ فقر را چشيده باشند و در قول و عمل مدافع اسلام پابرهنگان زمين، اسلام مستضعفين، اسلام رنجديدگان تاريخ، اسلام عارف مبارزجو و در يك كلام، مدافع اسلام ناب محمدي(ص) باشند و افرادي را كه طرفدار اسلام سرمايهداري، اسلام متكبرين، اسلام مرفهين بيدرد، اسلام منافقين، اسلام راحتطلبان، اسلام فرصتطلبان و در يك كلمه، اسلام آمريكايي هستند، طرد نموده و به مردم معرفي نمايند.» (ص200) از سوي ديگر عاليترين مقام حكومتي جمهوري اسلامي نيز در همان زمان اعلام انشعاب، اين اقدام را تاييد ميكند و كتبا مينويسد: «انشعاب تشكيلات براي اظهار عقيده مستقل و ايجاد تشكيلات جديد به معناي اختلاف نيست. اختلاف در آن موقعي است كه خداي ناكرده هركسي براي پيشبرد نظرات خود به ديگران پرخاش كند كه بحمدالله با شناختي كه من از روحانيون دستاندركار دارم، چنين كاري صورت نخواهد گرفت.» (ص193) اين داستان انشعاب جمعي از منبريهاي سياسي در كتاب «جامعه روحانيت مبارز تهران از شكلگيري تا انشعاب» آمده است. كتاب از سوي انتشاراتي چاپ شده كه هواداري از سياسيون خودي در نظام جمهوري اسلامي سر فصل تمامي اوراق منتشرشده از سوي آنان است؛ انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي. كتاب لابهلاي بيان اين رويدادهاي تاريخي احتياط را فراموش نميكند و هرازگاهي سعي ميكند كه اختلافات دو گرايش سياسي در ميان روحانيون هوادار حكومت را «اختلاف سليقه» بنامد و حتي با اشاره به سخن مهدي كروبي، دبير كل وقت مجمع روحانيون مبارز ميآورد: «در ميان طلاب حوزههاي علميه دعواي طلبگي معروف است كه در كلاسهاي درس و مباحثه ديده ميشود و اتفاقا تمام اساتيد حوزههاي علميه اين سنت مقدس را در طول تاريخ مورد تاييد قرار دادهاند. با اين مقدمه بايد بگويم كه تحولات اخير در جامعه روحانيت مبارز تهران خارج از چارچوب سنتهاي مقدس حوزه نيست و هدف آن نيز رشد انديشهها و تلاش براي انطباق دادن هر چه بيشتر گرايشهاي سياسي- اجتماعي روحانيون مبارز با آرمانهاي والاي رهبر انقلاب، حضرت امام خميني ميباشد...» (ص196)
***
البته در كتاب «جامعه روحانيت مبارز تهران از شكلگيري تا انشعاب» ميتوان نمونههاي ديگري را نيز از اختلافات ميان روحانيون هوادار آيتالله خميني چه پيش و چه پس از انقلاب 57 در جامعه روحانيت مبارز يافت؛ چه آن روز كه محفلي بودند گرد هم و چه آن روزي كه اساسنامه داشتند و تشكيلاتي علني بودند. دعواي طلبگي نه آغازي داشته و نه پاياني. به گونهاي كه محمدرضا مهدويكني حتي از اختلاف مرتضي مطهري و محمدحسين بهشتي ميگويد: «من يادم ميآيد كه همان قبل از انقلاب هم مرحوم شهيد مطهري در بعضي مسائل يك جور فكر ميكرد و مرحوم شهيد بهشتي يك جور ديگر فكر ميكرد. آقاي هاشمي هم گاهي باز يك تفاوتهايي با شهيد بهشتي داشت.» (صص 189-188) بهشتي معتقد به «كنش حزبي» بود و مطهري به دنبال «رفتارهاي صنفي» روحانيون. (ص230) حتي آن روزهاي پيش از انقلاب كه طالقاني در جمع منبريهاي تهراني حاضر ميشد، فضلالله محلاتي به دنبال آن بود كه او حضور نيابد. در سال 48 بود كه گروهي ضمن درخواست از طالقاني، از او ميخواهند تا بيشتر در جلسات شركت كند ولي فضلالله محلاتي در آن جلسه ميگويد: «چون روي طالقاني خيلي حساب ميكنند، ممكن است شركت وي جلسهها را از بين ببرد.» (ص62) در آن سالها جامعه روحانيت مبارز تهران وجود خارجي نداشت و تشكيلاتي نبود، بلكه تنها اعضايي كه گرد هم جمع ميشدند، منبريها و ائمه جماعت مساجدي همچون «هدايت، جليلي، جاويد، جواد ائمه، قبا، لرزاده، رستمآباد، جامع نارمك، سيدعزيزالله بازار و مسجد آذربايجانيها» بودند. آنها در جلساتشان حتي حضور برخي منبريها را در مراسمها رصد ميكردند؛ به گونهاي كه در يكي از جلسات روي حضور و سخنراني «جواد مناقبي» – از منبريهاي مشهور تهران و غيرمبارز- در مسجد سپهسالار بحث ميشود و در جلسهاي ديگر به «جلاليخميني» يكي از اعضاي اين جلسات اعتراض ميكنند كه چرا در مسجد جامع نارمك كه او امام جماعت است، از مناقبي براي سخنراني در 10 شب دعوت كرده است. (صص 65 و63) همچنين در سالهاي پس از انقلاب در آستانه شكلگيري كميته انقلاب اسلامي زمزمه رياست «حسن لاهوتي» بر اين كميته شنيده شد كه فورا آيتالله مطهري در برابر اين اقدام ميايستد. محمدرضا مهدويكني در يادآوري اين خاطره ميگويد: «در روزهاي اول پيروزي انقلاب، ساعت 11 شب در مدرسه علوي بوديم. ناگهان شهيد مطهري از راه رسيد و فرمود چه نشستهايد كه انقلاب در خطر است! به امام پيشنهاد كردهاند كه آقاي لاهوتي مسوول كميته انقلاب اسلامي شود و اين كار در شرف انجام است و اگر ايشان مسوول شود، كار به دست سازمان مجاهدين[خلق] خواهد افتاد. كدام يك از شما حاضريد مسووليت را بپذيريد تا من بروم با امام صحبت كنم. بعد از مقداري گفتوگو من اعلام آمادگي كردم، ولي به استاد گفتم به شرط اينكه خود شما مرا كمك كنيد و استاد قبول كردند.»
مطهري خود فرمان انتصاب مهدويكني را نوشت و امام نيز آن را امضا كرد. مهدويكني نيز روساي مناطق جامعه روحانيت مصطفي ملكي، محمد مفتح، سيدهادي خسروشاهي، علي غيوري، محمد حقي، عباسعلي عميدزنجاني، علياصغر مرواريد، رضي شيرازي، عبدالحميد ايرواني، جلاليخميني، موحديكرماني و باقريكني را به عنوان مسوول مناطق كميتههاي تهران معرفي و منصوب كرد. (صص 124 و 123) با اين اقدام، كميته انقلاب اسلامي كه به قول ناطقنوري «در آن شرايط همه كاره بود»، در دستان جامعه روحانيت قرار گرفت.
***
البته همچنان در پي حوادث و اتفاقات پس از انقلاب، جامعه روحانيت آبستن اختلافات داخلي بود. كانديداتوري «ابوالحسن بنيصدر» به عنوان اولين رئيسجمهور جمهوري اسلامي ايران آتش اختلاف روحانيهاي هوادار نظام را برافروخت. داستان كانديداتوري اين روحانيزاده از آنجا آغاز ميشود كه جمعي از جامعه روحانيت راه منزل رهبر انقلاب در پيش ميگيرند و از او ميخواهند كه خود كانديداي رياست جمهوري شود. اما امام نه تنها با اين مساله مخالفت ميكند، بلكه آنها را به انتخابات مجلس رهنمون ميشود تا به نوعي انتخابات رياستجمهوري را از آن روحانيت ندانند. علي غيوري، يكي از اعضاي جامعه روحانيت با نقل اين موضوع، از قول امام خميني ميگويد: «اصلا نه صلاح هست و نه مصلحت هست كه من اين كار را بپذيرم. مردم قضاوت ميكنند كه اينها انقلاب كردند براي خودشان و من اصلا مصلحت نميبينم.» ايشان حتي با كانديداتوري محمدحسين بهشتي، دبيركل حزب جمهوري اسلامي و عضو جامعه روحانيت مبارز نيز مخالفت ميكند. بنابراين حزب جمهوري در ابتدا جلالالدين فارسي را با توجه به مخالفت امام با روحاني بودن كانديداهاي رياست جمهوري معرفي كرد كه چهرههايي همچون شيخعلي تهراني به دليل افغانالاصل بودن فارسي به مخالفت پرداختند. حسن روحاني، يكي از اعضاي جامعه روحانيت مبارز از جلسه بررسي كانديداتوري جلالالدين فارسي در جامعه روحانيت خاطرهاي را نقل ميكند و ميگويد: «وقتي بحث جلالالدين فارسي شد، در جامعه روحانيت با او مخالفت كردند. حتي فردي مثل آقاي موسوي اردبيلي كه حزبي بود، به ما گفت: اين جلالالدين فارسي حتي نميتواند يك مدرسه را اداره كند، چطور ميخواهد رياستجمهور شود؟!» با از رده خارج شدن فارسي، حزب جمهوري اسلامي به دنبال «حسن ابراهيم حبيبي» رفت، اما جامعه روحانيت حاضر به تبعيت از اين تصميم نشد. گرچه حزبيهاي جامعه روحانيت تلاش كردند كه روي مخالفت اكثريت اعضاي جامعه روحانيت تاثير بگذارند، ولي مهره مار ابوالحسن بنيصدر مانع اين امر شد. فضلالله محلاتي، سخنگو و دبير جامعه روحانيت در جلب حمايت اعضا از بنيصدر نقش موثري داشت كه از مجموع 21 عضو شوراي مركزي 17 نفر راي مثبت دادند و او را به عنوان رئيسجمهور مكتبي در 13 دي 58 به مردم معرفي كردند. حتي هادي خسروشاهي، فضلالله محلاتي و عميد زنجاني راهي قم شدند تا برادران قمي خود – جامعه مدرسين- را مجاب به حمايت از بنيصدر كنند. نه تنها اعضاي جامعه روحانيت مبارز تهران بلكه اكثريت قريب به اتفاق روحانيون و علماي مطرح شهرستانها هم از بنيصدر حمايت كردند. البته اين روحانيزاده كه آشنا به زبان علما بود، در جلسهاي به جامعه روحانيت تعهد و ضمانت داد تا منويات آنان را مدنظر قرار دهد. (صص 142-137)
آنچه در اين اتفاق مشهود بود، اختلاف ميان حزبيهاي جامعه روحانيت و غيرحزبيها بود. آناني كه در حزب جمهوري اسلامي آمدوشد ميكردند و آناني كه رفتار سياسي خود را به دليل روحانيبودن در رفتاري صنفي ميپسنديدند. اگر جامعه روحانيت مبارز در تمامي انتخابات علاوه بر معرفي كانديدا، نقش تاثيرگذاري را ايفا ميكرد، اما در همان آغاز برپايي حزبي فراگير توسط اسلامگرايان مريد رهبر فقيد انقلاب اكثريت اعضاي جامعه روحانيت حاضر به همراهي نشدند. با اين حال آقايان محمدحسين بهشتي، سيدعلي خامنهاي، اكبر هاشميرفسنجاني، محمدجواد باهنر و سيدعبدالكريم موسوياردبيلي راه ديگر را ميجستند و وفاداري روحانيت به روش سنتي را نوعي «سادهباوري» توصيف ميكردند. از آن پس حتي از آنان به عنوان «حزبي» در جلسات جامعه روحانيت ياد ميشد تا نوعي خطكشي را در مورد آنان لحاظ كنند. در برابر اين 5 روحاني ارشد جامعه روحانيت و عضو موسس حزب جمهوري اسلامي مهدويكني، محلاتي، شاهآبادي، خسروشاهي، مرواريد و عميدزنجاني قرار گرفته و معتقد بودند روحانيت ميتواند عملكرد يك حزب سياسي را داشته باشد، ولي نبايد به يك حزب بسته تبديل شود و از دسترس مردم به دور بماند.» مهدويكني در دفاع از اين رويكرد ميگويد: «روحانيت پدر مردم است و نبايد به گروه خاصي منحصر شود. روحانيت بازوي رهبري و زيرمجموعه فقاهت و ولايت است و حزبي و صنفي نيست و مادامي كه در اين حوزه باشد نيازي به مجوز وزارت كشور ندارد.» او در مورد ثبت جامعه روحانيت ادامه ميدهد: «بنده اگر اكثريت تصويب كند مخالفت نميكنم، يعني مخالفت عملي. اما كاري كه ميتوانم بكنم، اين است كه اجازه دارم از اين جمع جدا شوم.» (صص 230-226) اين جدال حزبيگرايي و حزبگريزان در جامعه روحانيت نيز فصل ديگري از دعواي طلبگي آنان بود كه اگرچه به دليل دشمن مشترك آنان يعني ليبرالها و مجاهدين خلق هيچگاه به سوي انشعاب علني پيش نرفت، اما اعضاي حزبي هيچگاه به طور مستمر در جلسات حاضر نميشدند، چرا كه حضور آنان همواره به عنوان «ميهمان» تلقي ميشد.
***
نويسنده كتاب «جامعه روحانيت مبارز از شكلگيري تا انشعاب» سعي ميكند در ابتداي كتاب اختلاف را از دامان روحانيون سياستمدار پاك نگه دارد و در نهايت آن را «اختلاف سليقه» بنامد. حتي گزارههايي از سخنان رهبر فقيد انقلاب را به عنوان نگراني ايشان از اختلاف ميان روحانيون به ديدگاههاي خود ميآرايد. امام در مورد اختلاف بين روحانيون گفته بود: «اگر در صنف ما اختلاف پيدا بشود، اين اختلاف به بازار هم كشيده ميشود، به خيابانها هم كشيده ميشود، براي اينكه شما هادي مردم هستيد و مردم توجه دارند.» ايشان در اظهارنظري ديگر ادامه ميدهد: «من از اين دو جهت نگران هستم؛ يكي جهتي كه قبلا عرض كردم كه ذيطلبگي در بين ما ضعيف بشود يا از بين برود. يك جهت ديگر اينكه مبادا خدايناخواسته اختلاف پيدا شود.» (صص 36-34) البته سالها بعد از انشعاب برخي سعي كردند بار ديگر اين مجموعه را به يكديگر نزديك كنند و جلساتي نيز برگزار شد؛ اما نه تنها روحانيون هوادار جمهوري اسلامي در يك تشكل گرد هم جمع نشدند، بلكه تشكلهاي ديگر هم همچون مجمع مدرسين و محققين در برابر جامعه مدرسين آفريده شد و «حزب اعتماد ملي» با جدايي مهدي كروبي از مجمع روحانيون مبارز شكل گرفت. اختلاف مجمع روحانيون از جامعه روحانيت را البته اكبر ناطقنوري تحت تاثير «دفتر تحكيم وحدت» توصيف كرد. او در آستانه مجلس چهارم به مهدي كروبي، دبير كل وقت مجمع روحانيون مبارز گفت: «با تشكيل مجمع شما از ما جدا شديد، اما كساني كه شما به خاطر آنها از ما جدا شديد و عمدتا هم اعضاي تحكيم وحدت هستند، نه ما را قبول دارند و نه شما را و به اعتقاد بنده اصلا آخوند را قبول ندارند.»(ص212) او از اينرو اين سخن را بر زبان آورده بود كه در آن دوره اعضاي انجمنهاي اسلامي (دفتر تحكيم وحدت) به او اجازه سخنراني در مسجد دانشگاه تهران را ندادند و در مسجد را بستند. البته نويسنده كتاب نيز نه تنها اين اتفاق، بلكه جلوگيري از سخنراني «شيخ محمد يزدي» در مهديه تهران و پايين آوردن او از منبر را هم به دليل ايجاد انشعاب در جامعه روحانيت ميداند و مينويسد: «اين اختلاف به شدت بين طلبههاي جوان رسوخ كرد و آنها نيز جامعه مدرسين را كه همسو با جامعه روحانيت مبارز بود، مظهر اسلام آمريكايي ميدانستند.» او ادامه ميدهد: «اختلاف به درون جبههها نيز كشيده شد و نيروهاي رزمنده اسلام، اصطلاح اسلام آمريكايي و اسلام ناب را به روحانيون دو جناح منتسب ميدادند و كمتر كسي يافت ميشد كه واژه «اسلام آمريكايي» را به روحانيون غيرمبارز و غيرسياسي خارج از جامعه روحانيت مبارز نسبت دهد.»(ص216)
فرید مدرسی. متولد 25 آذر 59 در قم. دانشآموخته ارتباطات. روزنامه نگار...