برج‌عاج‌نشين‌هاي دموكراسي‌خواه لااقل بنويسيد!

بازی را بس کنید. اگر قرار است که به دیگران خرده بگیریم که چگونه از علی دم می‌زنند، ولی از رفتار علوی و عدالت آن بزرگمرد تاریخ و برخورد او با مخالفانش خبری نیست، لااقل خودمان از این سوی بوم نیفتیم. مرتب از دموکراسی و آزادی و دفاع از حقوق شهروندان می‌گفتند و حالا حاضرند فقط و فقط این‌ها را در سخن جاری کنند و اصلا خون ریختن منادیان آزادی و دموکراسی را در دنیا نبینند. اگر دموکراسی آزادی حقوق بشر خوب است و لازم که هست، باید برای همه آن را در نظر گرفت. آنانی که منادیان دموکراسی هستند و در برابر خون انسان‌های بی‌گناهی که در عروس خاورمیانه نفس نفس می‌زنند و از زندگی خداحافظی می‌کنند یا سکوت می‌کنند یا همراهی می‌کنند، همانند کسانی هستند که از عدالب علوی سخن می‌گویند اما رفتاری اموی را به تصویر می‌کشند. بازی سیاست را دریابید. اگر غیرتتان در برابر اجحاف و تضییع حقوق شهروندان ایرانی متبلور می‌شود، لااقل در آن برج عاج هم که نشسته‌اید، در برابر ظالمان آن دیار هم برآشوبید. شما که مشهورید و با سران دیار فرنگ البته نه سران حداقل ماموران فرنگی می گردید و قدرت تاثیرگذاری بر روی آنان دارید کمی به خود زحمت دهید و آنان را به راه راست دموکراسی فرنگی هدایت کنید! حلا اگر این کار هم زحمت دارد، تحصن یا تجمع نمی‌خواهد بکنید لااقل بنویسید.

ایرادات فرهنگ ایرانی از زبان ملکیان

این بار یک گزارش برای صفحه اندیشه شرق نوشتم. سخنرانی مصطفی ملکیان روشنفکری که از قم برخاست اما در تهران زیست می کند. او در منزل عبدالله نوری با موضوع "آسیب شناسی فرهنگ ایرانیان" سخنرانی کرد. این هم آغاز مطلب:" اصلاح طلبان با سلايق و نگرش هاى متفاوت هرازچندگاهى گردهم جمع مى شوند و از هواداران خود نيز دعوت مى كنند تا مباحثى را يكى از نخبگان كه از قماش خودشان است، طرح كند. حسينيه ارشاد مركزى براى بيان اين مباحث البته با رويكردى براساس روشنفكرى دينى و طرح ديدگاه هاى كلان با محوريت متفكران نوانديش دينى است. زيرزمين مشهور يكى از ساختمان هاى خيابان سميه كه از آن جبهه مشاركت يكى از احزاب مدعى اصلاح طلبى است هم با اين نگاه هرازچندگاهى مباحث و جلساتى در آن برپا مى شود كه بيشتر از نوع بررسى مسائل سياسى روز است. ساختمان مجموعه سياسى سازمان دانش آموختگان (ادوار تحكيم) ..." ( اگر مایلید تمام گزارش را بخوانید اینجا را کلیک کنید.)

باز هم متهمان قمی

گزارشی را در مورد تشنج در سخنرانی هاشمی رفسنجانی در قم و متهمان این تشنج در شرق نوشتم: در آستانه انتخابات رياست جمهورى بازار نقد برنامه ها و عملكرد دو دولت گذشته يعنى اكبر هاشمى رفسنجانى و سيدمحمد خاتمى گرم بود. بيشتر هواداران رياست جمهور فعلى ايران اين بازار را گرم نگاه مى داشتند. در كنار آنان از مدت ها پيش «محمدتقى مصباح  يزدى» نيز از ۱۶ سال مديريت اجرايى گلايه داشت و از شكل گيرى «دولت اسلامى» دفاع مى كرد. از آن رو كه «محمود احمدى نژاد» از اين دولت دلخواه اين روحانى ارشد به عنوان يكى از شعارهاى اصلى در بروشورهاى تبليغاتى خود نام برده ... ( برای خواندن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید. )

18 تير يك برخورد مقطعي نبود

روزی آنچنان دلگیر اما فراموش نشدنی. آن روز در پی اعتراض به توقیف یک روزنامه آن هم وابسته به اصلاح طلبان سنتی و کاملا در بطن حکومت حمله به کوی دانشگاه صورت گرفت. واقعا برخورد به دانشجویان فقط به خاطر اعتراض به توقیف سلام بود؟! چند بار این سوال را از خود می پرسم و رویدادهای پس از آن را از خاطر می گذرانم. با اتفاق 18 تير، پس از آن در سالهاي بعد برخورد با نشست دفتر تحكيم در خرم‌آباد و اراك، محدود كردن فعاليت ها انجمن‌هاي اسلامي در دستور كار وزارت علوم قرار گرفت. نشست‌ها و مراسم‌هاي جرياني كه دولت اصلاحات را بر سركار آورده بود، ديگر مجوز نمي‌گرفت. زيرا كه از يك سو همراه دولت نبود و از سوي ديگر دولت هم نمي‌خواست از جرياني دفاع كند كه حالا منتقد اوست. پس از 18 تير سرخوردگي در فعالان دانشجويي رخنه كرد و با ورود برخي نيروها كه حضور آنان پر از ابهام بود و راديكال كردن اعتراضات آن هم به گونه‌اي غيرمعقول، حركت اعتراضي از دست انجمن‌هاي اسلامي و به تبع آن تحكيم خارج شد. دانشجويان فعال در دانشگاه‌ها با اين سرخوردگي ديگر توان دعوت و توجيه دانشجويان جديد براي فعاليت در عرصه دانشگاه در قالب انجمن‌هاي اسلامي را نداشتند، چند نشست تشكيلاتي تحكيم هم با مخاطراتي روبرو شد، لذا توان تشكيلاتي و عضوگيري انجمن‌ها دچار خدشه شد. انجمن‌هايي كه حرف اول را در دانشگاه‌ها مي‌زدند، حالا حتي براي برگزاري يك مراسم خشك و خالي با اعتراض مديران دانشگاه روبرو مي‌شدند. سيماي آنها كه همان انجمن سابق بودند، در منظر حاكمان دولتي و غيردولتي به گونه‌اي ترسناك ترسيم شده بود. اين اتفاق، برخورد رهروان دوم خرداد با جريان دانشجويي و غيرخودي دانستن آنها و فعال شدن برخي نهادهاي دانشگاهي و غيردانشگاهي در برخورد با فعالان انجمن‌هاي اسلامي پروژه ترسيم شده را به خوبي به نقاطي اميدبخشي براي آنان مي‌رساند. اكنون هم ميوه اين پروژه كه در دولت خاتمي نمو يافته، به دستان پراقتدار مديران جديد رسيده است. اكنون نوبت بستن اين انجمن‌ها، برخورد ريشه‌اي با فعالان آن، بازداشت برخي و كميته‌انضباطي كردن برخي ديگر، اخراج و بازنشسته كردن برخي اساتيدي كه شايد از جريان‌هاي مستقل دانشجويي حمايت كنند و حالا گزينش و حذف دانشجويان فعال انجمني در مقاطع بالا و در نهايت پمپاژ اساتيد همفكر و دانشجويان هوادار نگاه رسمي آن هم با افزايش سهميه، تمامي حكايت از آن دارد كه آن واقعه يك برخورد مقطعي نبوده، بلكه از 7 سال پيش و شايد بيشتر مراكز برنامه‌ريزي به خوبي پروژه خود را در خالي كردن دانشگاه از روح استقلال و انتقاد پياده كرده‌اند. اما اين فقط يك روي سكه است روي ديگر سكه چيز ديگري است...

۱۸ تیر با هر نگاهی

شورای مرکزی دفتر تحکیم: این نوای والعصر است...

رضا خجسته رحیمی: پرسشي در هفت سالگي 18 تير

علی معظمی: دوباره 18 تير مي‌آيد

علی افشاری: حکایت شب وحشی هیجدهم در امیرآباد

محمدجواد روح: 18 تير؛ استثنائي كه قاعده شد

مریم شبانی: جمعه روز بدی بود...

ساسان آقایی: خاطرات زنگار گرفته ی ما

نفیسه زارع کهن: به یاد ۱۸ تیر ۷۸

سید حمید متقی: سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت...

 سهیل آصفی: ۱۸ تیر قطره ای اشک و آرزویی که شاید...

داود روشنی: فریاد کوی دانشگاه در ۱۸ تیر ۷۸

پیمان مقدم: ما فقط دانشجو بودیم

فوتبال و روحانیت

لباس ها را درآورده و در گوشه زمين رها كرده بودند. عبا، عمامه،  قبا يا لباده و نعلين ها در گوشه زمين قرار گرفته بود. آنان با پيراهن يقه بسته اى كه رفته رفته آخرين دكمه آن از شدت هيجان بازى و گرما باز مى شد و شلوارهاى پارچه اى سفيدرنگ نازك كه جوراب ها بر روى آن قرار گرفته تا شلوار مانعى براى تحرك آنان نباشد، فوتبال بازى مى كردند. اكثراً پابرهنه به توپ فوتبال پا مى زدند و برخى كتانى هاى چينى را برگزيده بودند. زمين، زمين چمن نيست، زمين خاكى هاى اطراف شهر قم است. فريادهاى حين بازى هم همان فريادهاى جوان هايى است كه لباس روحانيت را بر تن ندارند، هيچ فرقى نمى كند.
همان طور كه بازى فوتبال ناگهان همچون آتشى در سراسر دنيا فراگير شد، طلبه هاى جوان در آغاز دهه ۵۰ با توجه به فضاى خاص آن دوران در شهر قم به سوى اين رشته ورزشى روى آوردند و گاهى «نيمه مخفى» با هم قرار مى گذاشته و در زمين خاكى ابتداى «زنبيل آباد» توپ را شوت مى زدند و از حال و هواى خشك درس و تحصيل به در مى آمدند.
قبل از اين طلبه ها، فرزند عالم دينى ارشد منتقد و معترض رژيم پهلوى به «فوتبال» علاقه مند شده بود. او از دوران نوجوانى و حتى كودكى توپ فوتبال را آنقدر دوست داشت كه به همراه خود «زيركرسى» مى برد كه «بوى چرم و روغن ماليده شده بر روى آن» پس از مدتى ديگر اجازه تكرار اين كار را به او نداد. «احمد» به همراه يار و هم محله اى خود «كاظم» فوتبال را دنبال مى كردند؛ احمد دفاع چپ پا و كاظم راست پا. از تيم «شاهين قم» شروع كردند و احمد بازى فوتبال را نه همچون آن طلبه ها كه سال ها بعد فوتبال بازى مى كردند، بلكه به گونه اى حرفه اى دنبال مى كرد.
«سيداحمد خمينى» با توجه به اينكه يكى از بازيكنان اصلى تيم «شاهين قم» بود و همه روى او حساب مى كردند،  اما حاضر نشد در يك بازى كه به مناسبت «۴ آبان» سالگرد تولد «محمدرضا» برگزار شده بود، شركت كند. اينجا بود كه رابطه «سياست» و «فوتبال» نمايان شد. او به همراه «كاظم رحيمى» به تهران رفت و در تيم معروف شاهين به تمرين فوتبال، آن هم به گونه اى حرفه اى مشغول شد. اما در همين حين «سياست» و «فوتبال» راه خود را از يكديگر جدا كردند. «سيداحمد» به دنبال اتفاقات پس از ۱۵ خرداد ۴۲ از «بازى فوتبال» به صورت حرفه اى فاصله گرفت و «كاظم» آن راه را ادامه داد. «كاظم نخستين كسى بود كه پس از تشكيل پرسپوليس و انشعابى كه در تيم پيكان روى داده بود، بازوبند كاپيتانى را در اين تيم به دست بست و همبازى على پروين، برادران وطن خواه، معينى، كلانى، بهزادى و ساير مردانى بود كه پرسپوليس  اوليه را در سال هاى آخر دهه ۴۰ بنا كردند.»۱ البته همچنان «سيداحمد» فوتبال را همچون برچسبى مادام العمر در ميان روحانيونى كه به صورت رسمى علاقه اى به آن نداشتند، به نام خود زده بود، به گونه اى كه در آستانه انتخابات رياست جمهورى ،۷۶ يكى از روحانيون منتقد محمد خاتمى و هوادار على اكبر ناطق نورى در جلسه اى به طعنه به حاضران گفت: «خاتمى بهتر است به بازى فوتبال مشغول باشد همچون احمد آقا. نه اينكه شعارهايى همچون آزادى و... دهد.» چون كه خاتمى در دوران طلبگى به مباحث فوتبال و دنبال كردن اخبار ورزشى علاقه زيادى داشت. همچون خاتمى جوان، مصطفى درايتى روحانى عضو جبهه مشاركت و محمد شريعتى دهاقانى نيز در زمين فوتبال دوران طلبگى را گذراندند. البته بيان بازى فوتبال در اين جمله نقل شده از آن روحانى ارشد نشان از كوچك و بى اهميت بودن اين بازى از ديدگاه برخى روحانيون بود كه حتى يكى از منبريان مشهور در يكى از سخنرانى هاى خود خطاب به طلبه هاى جوان، ويژگى ها و اخلاق مطلوب براى آنان را تشريح مى كند و در بندى از اين «راهنماى عمل طلاب» مى گويد: «طلبه بايد از گذران بيهوده وقت در امور غيرضرورى بپرهيزد. مانند صرف وقت مفيد براى حل جدول، ديدن فيلم، بازى فوتبال و شركت در جلسات غيرضرورى.»  البته با وجود اين نگاه رسمى در حوزه، در اواسط دهه ۶۰ بازى فوتبال در ميان طلبه هاى جوان رونق خاصى گرفت، به گونه اى كه «محسن قرائتى» يكى از مدرسان قرآن، آن هم با لحن و شيوه اى خاص در بيان خاطرات خود در ايام جنگ مى گويد: «جبهه جنوب بودم. برادرانى را در حال توپ [فوتبال] بازى كردن ديدم. خواستند بازى آنان را براى سخنرانى من تعطيل كنند كه گفتم «نه» و اجازه ندادم. آنگاه خودم هم لباس را كنار گذارده [مراد همان عبا، عمامه و لباده است] و همراه آنان بازى كردم.»
پس از دوم خرداد ،۷۶ با تغيير غيرمحسوس فضاى حوزه حتى يك تيم فوتبال از حوزه علميه قم تشكيل شد و به بازى كردن با يكى از تيم هاى فوتبال قم پرداخت. اما پس از آن بار ديگر نگرش خاص و رسمى بر حوزه و مديريت حوزه واكنش نشان داد و اعلام شد كه اين تيم، تيم حوزه علميه قم نيست. اما همچنان اين «فوتبال» بود كه به نفوذ خود در ميان طلبه هاى جوان ادامه مى داد. ارگان حوزه علميه قم به نام «پيام حوزه» در گفت وگوهاى خود با مديران مدارس علميه به گوشه اى از اين «نياز» اشاره مى كند. مدير مدرسه علميه فاطمى در پاسخ به يكى از سئوالات مى گويد: «در بعضى مدارس جايگاه تفريحى براى طلاب در نظر گرفته نشده است؛ از قبيل استخر شنا، زمين فوتبال و.... تنوع و تفريح براى طلاب بالاخص اين گونه برنامه ها براى سنين سوم راهنمايى به بعد لازم است.» جايگاه فعلى «فوتبال» در ميان حوزويان نه تنها در بازى غيرحرفه اى آنان در زمين هاى خاكى مشهود است، بلكه «تحليل فوتبال» را مى توان در «حجره هاى» طلبه هاى جوان شنيد. همچنين امروز به دليل حضور اينترنت در فضاى مدارس علميه «وبلاگ هاى» طلبه ها هم اين تحليل ها را دربرگرفته است. آنان در زمان جام جهانى فوتبال علاقه مندانه تحليل هاى خود را از بازى فوتبال در كنار برخى اخبار سياسى همچون «تنش در سخنرانى هاشمى در قم» در وبلاگ خود منتشر كردند و «سياست» و «فوتبال» را درهم آميختند. شايد «بازى فوتبال» همچنان در نگاه رسمى حوزه جايى ندارد، اما روحانيون ارشد مسلمان در ساير كشورها از اين ابزار براى ترويج نگاه خود سود مى برند. به طورى كه در آستانه برگزارى جام جهانى فوتبال در آلمان، براى كاستن روحيه نژاد پرستى در اين كشور، به ابتكار مسلمانان مسابقه فوتبال ميان «كشيش ها» و «امام جماعت ها» برگزار شد. امام جماعت ها «عمامه ها» را برداشتند و كشيش ها «لباس هاى كشيشى ارتدوكسى» خود را از تن درآوردند و به زمين رفتند تا به قول معاون ۴۴ ساله اسقف اعظم برلين «پيش از سوت شروع، همه مشكلات [نژادپرستى] حل» شود. البته در  انگليس نيز مسابقه مشابهى ميان «روحانى هاى مسلمان» و «كشيش هاى مسيحى» برگزار شد كه داور آن بازى «يكى از اعضاى بنياد يهوديان» بود.۲ اكنون «فوتبال» همچنان به راه خود ادامه مى دهد تا شايد مسير «سياسى» و «فرهنگى» خود را در جوامع مختلف بپيمايد و نقشى صلح طلبانه و مدافع اخلاق و كرامت انسانى را در دنيا ايفا كند ؛ همان نقشى كه دين،  خواهان آن است.

*مطلب منتشر شده در صفحه جنگ سیاست شرق

خنده‌های کوتاه که از ته دل نبود

خنده‌های کوتاه که معمولا از ته دل نبود، نشان ويژه او بود كه شايد او هيچگاه از درد برخوردهاي نادرست آنان توان خنديدن نداشت. در هر دو باري كه بازداشت شدم، او در بار اول نماينده مجلس و در بار دوم خارج هر سمت حكومتي بود. زماني كه علي اكبر موسوي خوييني نماينده مجلس بود يادم است كه آوانگاردترين نماينده و عضو فراكسيون جنبش دانشجويي مجلس ششم بود كه بازداشت هاي دوران اعتراض به حكم هاشم آغاجري را دنبال مي‌كرد و بنده هم از مرحمت تلاش ايشان پس از مدتي آزاد شدم. آن زمان هم كه ديگر نماينده نبود همينطور. در واقع زمان بازداشتم در قم كه يكي از اعضاي جبهه دموكراسي خواهي و به قول كيهان عضو ارشد جبهه يا حزب {...} از سخن گفتن در مورد بنده ابا داشت و مي ترسيد پاي او هم به ميدان كشيده شود، حتي در دوران بازداشتم در قم اتهاماتي سهمگين تر از دوستان بازجو به بنده زد تا فعاليت نكردن خود را توجيه كند و همچنان بر حقوق بشر! پاي فشرد، او بود كه به قم آمد و مونس تنهايي پدر و مادر من شد و به آن دو اميد داد و همدردي كرد، بله تنها موسوي خوييني بود كه از تهران آمد تا بار ديگر با اين كار ثابت كند كه فقط حضور در قدرت عامل تلاش و همراهي او نيست، بلكه نداشتن سمت حكومتي نيز به گونه اي ديگر تلاش براي رهايي همفكرها را مي‌طلبد. اگر جناب شيرزاد بر فرضي نادرست پاي مي فشرد و مي گويد " جنبش دانشجويي (بخوانيد دفتر تحكيم وحدت) منتقد و معترض هر گونه حضور در قدرت است "، بايد به ايشان گفت كه حضور اينگونه موسوي در مجلس يعني دنبال كردن حقوق زندانيان سياسي و حقوق شهروندي و آمال و آرزوهاي اصلاح‌طلبانه چه زماني مورد نقد جنبش دانشجويي واقع شد؟! بلكه جنبش دانشجويي هودار اينگونه فعاليت هاست، حال در درون نهادهاي حكومتي يا در بيرون آنها. امروز و ديروز رفتار ضددموكراسي‌خواهي و ضدحقوق‌بشري شاعران دموكراسي خواه نه فعالان دموكراسي خواه است كه همواره مورد نقد جدي جنبش دانشجويي قرار مي گيرد.

حال امروز قرعه به نام او افتاد. ما بايد بتوانيم گوشه اي از فعاليت هاي او را جبران كنيم و نام او را پاس داريم. آيا مي‌توانيم؟! ساعت ۵ بعدارظهر امروز قرار است كه فعالان سياسي و دانشجويي در اعتراض به بازداشت مهندس علي اكبر موسوي خوييني در دفتر ادوار كه دبيركل اين مجموعه است، گردهم بيايند.

شما هم بياييد!