انتخاب ميان دو شيوه شخصيتي

امروز روز دیگری بود. آرام اما گاهی تند می‌شد. تندی به خاطر وضعیت جدید حاکم بر فضای کاری. نمی‌دانم در نهایت وضعیت چه می شود؟! اما می دانم که باید با این وضعیت عادت و علایق را با این وضعیت هماهنگ کرد. روزنامه‌نگاری سیاسی یعنی همین. اما سیاسی بودن در عرصه روزنامه‌نگاری نمی تواند این فضا را تحمل کند. امروز انتخاب ميان اين دو شيوه شخصيتي است. البته من در حال حاضر همچنان بلاتکلیفم، از هر نظر؛ همچون برخي دیگر...

فردا روزگاري غيرسياسي توزيع مي‌شود

دوباره تصمیم گرفته شد روزگار منتشر شود اما بدون سرویس سیاسی و با تغییر سردبیر. قوچانی می خواهد دیگر نیاید و اگر این طور شود غلامی به جای او روزنامه کاملا غیرسیاسی روزگار را سردبیری خواهد کرد. همه مشغول کار خود هستند به جز سیاسیون خبرنگار. فردا روزنامه با این حال و هوا منتشر می شود و هنوز وضعیت خبرنگارهای سیاسی شرق و روزگار مشخص نیست. فقط قرار است خبرهای رسمی صرف در صفحه ۲ منتشر شود، آن هم بدون تحليل و تفسير. با اينكه ديگر همكاران به فعاليت خود در ساير سرويس‌ها مشغول هستند، اما گويي آنها هم ناراحت از آينده خودشان و دوستانشان هستند و در غم ما شريكند...

علي‌اصغر سيدآبادي: روزگار بي‌سياست
مريم شباني: حسي متناقض

روزگار چاپ نمي‌شود

روزگار از فردا ديگر چاپ نمي‌شود و اگر هم اين اتفاق در چند ماه آتي روي دهد، ديگر از تيم فعلي خبري نيست. همه در كما به سر مي‌برند و بروبچه‌هاي شرق و روزگار سابق نايي براي رفتن از ساختمان تحريريه ندارند. حتي تاجيك هم كه هميشه انباشتي از اميد بود، ديگر حتي حال و هواي سخن گفتن ندارد و در گوشه‌اي از اتاق بر روي صندلي نشسته است و به گفت‌وگوهاي اين و آن گوش مي‌كند. نمي دانم بيكارهايي مثل ما چه خواهند كرد؟! اما مجبوريم كه بنويسيم، هرجا كه شد. البته نه آنجايي كه آنان دوست دارند...

ایرانیور:  سرويس سياسي روزنامه روزگار منحل شد
احسان ابطحی: روزگار متوقف شد 
عباس عبدی: روزگارم خوب نیست
خسرو نقیبی: مرگ روزگار 
مهدی افروزمنش: روزگارمان را به گند كشيدند
علي پيرحسينلو: روزنامه نگاران باید بمیرند!! 
اكبر منتجبي: روزگار سپری شده
نيك آهنگ كوثر: روزگار سقط جنين شد
علي‌اصغر سيدآبادي: بال روزگار هم قیچی شد

ديوارها فرو ريخت و روزگار هم در هم شکست

ديوارها فرو ريخت. ساختمان نيمه ساز روزگار هم ديگر حال و هواي ديروز را ندارد. آن روز كه شرق توقيف شد. اميد داشتيم بار ديگر در كنار هم بنويسيم، اما اين بار هم تاب و تحمل دولتمردان نتوانست اين روزنامه كوچك غير سياسي را تحمل كند. ديگر طاقت ندارم، مي‌خواهم همه چيز را فراموش كنم اما نمي‌توانم. قوچاني آنچنان سوزناك سخن گفت كه هيچگاه او را اين طور نديدم. همه رفتند تا شايد روزي ديگر در كنار هم باشند، چه خيال باطلي.

همه در جلسه ای گرد هم جمع شدیم و قوچانی در میان ما سخن گفت که هم در آن امید بود و هم ناامیدی. اما امید را نیافتیم و جز در گربه ایرانی تلخی توزیع نمی شود.

قوچانی و اين و آن ديگر تحمل نمي‌شوند و ديگر دريچه‌اي باز نيست تا هوايي تازه بدمد.